-
مهمان های عزیز قسمت اول
سهشنبه 17 مهر 1403 09:51
شب قبل از آمدن مهمانها، تا حدود ساعت ۹:۳۰ خونه مامان مهرداد بودم و همه چیز رو آماده کردیم. بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول کشید. ظرفهای لازم برای نهار و پذیرایی رو آماده کردم که مهرداد درگیر پیدا کردن ظرف نباشه. مهرداد هم گردگیری نهایی و تی کشیدن سالن و ...رو انجام داد. وقتی برگشتیم خونه مون، ایستادم به آماده سازی...
-
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزی ز در آید
چهارشنبه 28 شهریور 1403 10:42
واقعا برام سواله چرا همیشه همه چیز اینقدر درهم تنیده س. شاید هم همیشه نیست و ما فقط وقتهایی که اینجوریه بیشتر توجه میکنیم!!! حالم خوش نیست جسمی البته و اینکه حس میکنم امیدم داره ناامید میشه روحیه م رو هم خراب میکنه. این وسط کلیییی کار دارم. چرا جشن و وضع من و تاریخ ورود مهمانها باید یکی باشه! یک بنده خدایی که وبلاگ...
-
هاشم
سهشنبه 27 شهریور 1403 14:20
حال و روزم جوریه که یا پی ام اسه یا باردارم!!!!! امروز کلییی چیز سنگین بلند کردم و اگر مورد دوم هم بود به نظرم دیگه نیست!!!!!!! وسط این جا به جایی ها، فندق میگه میشه یکی از کارتن ها که لازم نداری رو من بردارم؟ همون آدمی که دیشب قول همکاری داده بود، الان وسط یک کارتن نشسته و میگم مامان این چیه؟ میگه قایقه!!!!!!!!هر از...
-
مهمان غزل
سهشنبه 27 شهریور 1403 02:15
خب من آخر هفته یک سری مهمون دارم و هی میشورم و میسابم و جمع میکنم و ... البته که کاش میشد هر قسمتی که آماده میکنم تافت بزنم همون جور بمونه!!! امروز از فندق خواهش کردم که لطف کنه و با من همکاری کنه و یهو اسباب بازی یا وسیله ای که دو ساله باهاش بازی نکرده رو از وسط وسایل مرتب شده بیرون نکشه و دو دقیقه بازی کنه و بعد هم...
-
استاد/ خانم قسمت دوم
شنبه 17 شهریور 1403 13:38
میگفتم از ماجرای کلاس با هشتمی ها! دو سال پیش این بچه ها بعد از مدتها مجازی بودن کلاسها، تشریف آورده بودند سر کلاس حضوری!!! حتی نشستن درست روی صندلی برای بعضی ها سخت بود. پایه درسی افتضاح! به من میگفتند خانم! نه و نیم رو ده میدین؟ باز مثلا یکی دیگه میگفت من که هفت هم به زور میگیرم! و مسأله اینجا بود که بعد متوجه شدم...
-
دختر تنبل
شنبه 17 شهریور 1403 04:01
به شدت وقت تلف میکنم این روزها...و این خیلی بده. روزهای پرکار قطعی و احتمالی نزدیکه و اون ورژن خمود من حکمرانی میکنه!!!!! گاهی احساس میکنم که باید یکی بهم تذکر بده یا مواظبم باشه. این بده که ما خودمون آدم بزرگ هستیم و کسی بر کارمون نظارت نداره. البته از مهرداد حساب میبرما اما والد سختگیری نیست! اکسپلور اینستاگرام...
-
خرده ماجراهای سفر
جمعه 16 شهریور 1403 23:55
به مهرداد میگم بیشترین خرج سفر میدونی چیه؟ بدون ذره ای مکث میگه: سوغاتی!
-
استاد/ خانم قسمت اول
پنجشنبه 15 شهریور 1403 19:24
پارسال دانشگاه کلاس نداشتم، در واقع کلاس درسی نداشتم اما کلاسی داشتم که هر کسی میتونست شرکت کنه و در واقع جزو فعالیت های فرهنگی دانشگاه بود و چقدرررررر جو خوبی داشتیم و از هفت و نیم شروع میشد و گاهی تا ده و نیم هنوز دانشگاه بودیم. واقعا کنار بچه ها به من خوش میگذشت. این ترم درس دارم دانشگاه، ضمن اینکه باید بگم...
-
My father is strange
سهشنبه 13 شهریور 1403 01:42
دو تا آدم کیلومترها دورتر عاشق هم شدند و مدتی با هم بودند و بعد هم به هزار و یک دلیل که خودشون میدونند و بس، از هم جدا شدند. حالا من هر بار میرم سریال مشترکشون رو ریواچ میکنم و با هر لبخند این دو تا پونصد تا جیغ میکشم و هی استاپ میکنم و هی قند تو دلم آب میشه و هی غصه میخورم که چرا این دو تا قشنگ با هم نمودن!!!!!!!!!...
-
زونکن
دوشنبه 12 شهریور 1403 00:14
پیرو اون کاغذی که چسبوندیم به در و کارهای خونه رو نوشتیم که هر کی هر کاری کرد، اسم خودش رو بنویسه... امشب مهرداد با یک قیافه فوق مظلوم میگه: نمیشه من که پول درمیارم، اسمم رو اینجا بنویسم؟! مهرداد چند سالی هستش که وزنش بیشتر شده و البته که چاقی موضعی در ناحیه شکم پیدا کرده وگرنه وزن و قدش خیلی بی ربط نیست. به جز این...
-
لوستر
پنجشنبه 8 شهریور 1403 13:16
شاید واسه نشیمن (هال؟ سالن؟ هال پذیرایی؟) لوستر بخریم!!!!!!! من از خرید وسایل اینجوری واسه خونه زیاد خوشم نمیاد!!!!!! حالا علتش چیه؟ بی حوصلگی!!!!!!! شش، هفت سال پیش که بدو بدو و در گیر و دار بارداری فندق اومدیم این خونه و زمان زیادی برای تجهیزش نداشتیم، دو تا لوستر خریدیم برای این قسمت خونه، اما خب باید پولی که...
-
ماچ
چهارشنبه 7 شهریور 1403 16:34
زن عموم دیروز زنگ زدند به من... ضمن صحبتهاشون میگن تازگی چشمم رو که آب مروارید داشته عمل کردم. در تاریخ مقرر رفتم پیش دکترم که معاینه کنند. دکتر گفتند مشکلی نیست و خیلی عالیه. گفتم: دکتر! یک مقداری میسوزه و درد میکنه انگار دکتر هم گفتند: خانم! ماچ که نکردم!!!!!! عمل کردم بعد واسه م تعریف کردند که خواب عموت رو...
-
پیادهروی اربعین
چهارشنبه 7 شهریور 1403 12:44
پیاده روی اربعین... یکبار برای اولین بار با مهرداد سال ۹۴ رفتیم. اون موقع اربعین آذرماه بود و آب و هوا و شرایط با الان خیلیییی متفاوت بود. یکبار هم پارسال که طی یک حرکت یکهویی تصمیم گرفتم و مهرداد، پیش فندق موند و من رفتم. اونهایی که کلا به این مسأله اعتقاد ندارند که خب هیچی. اما عده ای مثل خود من اعتقاد داره به کلیت...
-
منوی نهار
سهشنبه 6 شهریور 1403 12:23
به محض اینکه چشمام رو باز میکنم این صدا توی سرم میپیچه که « نهار چی درست کنم؟!»!!!!!! خدایی واقعا حقیقتا واقعا واقعا واقعا خیلییییی بهتر از اون صدایی هستش که قبلا توی سرم میپیچید. تا قبل از انصراف دکترا، به محض اینکه بیدار میشدم این صدا و حس و فکر تو مغز و همه وجودم میپیچید که غزل!!! تو پایان نامه داری!!!!!!!!!!! دو...
-
شاپرک
یکشنبه 4 شهریور 1403 00:47
تو تلویزیون نشون داد که چطوری شاپرک درست کنید... فوری گفت این خیلییییی آسونه. مامان کاغذ بده که درست کنم. کاغذ بهش دادم و نشست درست کرد و خیلی هم قشنگ شد. معمولا کمک میگیره اما این بار کامل خودش درست کرد. مهرداد که اومد خونه فوری پرید جلوی در و گفت بابا ببین چه کاردستی قشنگی درست کردم! مهرداد هم گفت: خیلی خوب شده. چه...
-
مدال نقره المپیک در رشته قایقرانی زیر ۶۹ کیلوگرم
شنبه 3 شهریور 1403 12:26
فکر میکنم بیش از یکسال شده که عاشق انواع ورزشها شده و درباره همه شون سوال میپرسه و به چه قشنگییییییی سعی میکنه با عروسکهاش هر ورزشی رو اجرا کنه و واقعا شنیدنی گزارش میکنه. حالا من اینجوری نیستم که فکر کنم تقلید گزارش ورزشی یک کار خفنی هستش...آخه قدیما یکوقت دیدم افرادی بچه شون رو برده بودن برنامه اعجوبه ها و هنرش...
-
خواب نبودم که مرده بودم
جمعه 2 شهریور 1403 10:40
دیروز یک نفر زنگ همه واحدها رو میزد. تصویرش واسه من آشنا نبود. اول عکس العملی نشون ندادم بعد فکر کردم شاید مامور آب و برقی چیزی باشه. گفتم بفرمایید؟ گفت ممکنه لطف کنید در رو باز کنید!!! گفتم با کدوم واحد کار داشتید؟ گفت واحد ۶! ولی راستش باز نکردم. نتونستم که بگم خب زنگ واحد خودشون رو بزنید که خب البته چند تا زنگ رو...
-
فندق به کلاس اول میرود
چهارشنبه 31 مرداد 1403 21:46
یک نفر اینجا خیلییییی منتظره که بره مدرسه!!! نمیدونم دقیقا چرا ولی حدس میزنم یک دلیلش این باشه که بتونه در مسابقه کتاب شیرین شرکت کنه!!!!!!!!!!!!! از طریق اپلیکیشن شاد وارد شدیم یکبار اما ظاهراً حداقل باید کلاس اولی میبود! طفلک فکر میکنه به محض اینکه ثبت نام کنه، فرشاد حسن پور بهش زنگ میزنه و در مسابقه تلویزیونی...
-
بدون عنوان
چهارشنبه 31 مرداد 1403 10:59
خونه ی ما یا خیلیییی مرتبه یا خیلییی نامرتبه. تقریبا میتونم بگم حد وسط نداره. البته سعی میکنم که حالت تعادل رو حفظ کنم اما خودم دقت کردم وقتهایی که یهو یک کاری برام پیش میاد که فکر و زمانم رو درگیر میکنه و یک بازه زمانی مشخص هم داره و مثلا باید تا یک تاریخ مشخص اونو تمام کنم، این تعادل به سمت به هم ریختگی میره و...
-
پسر شطرنجی ۳
جمعه 18 خرداد 1403 21:35
امروز یک فیلمی دیدم از یکی از بازی های فندق در مسابقات شطرنجی که چند وقتی یکبار در شهر برگزار میشه. با همون قیافه خنگولش و حداقل در ظاهر خیلییی ریلکس بازی میکرد... با اینکه هیچی هیچی از شطرنج نمیدونم اما کل بازی رو که خیلی هم طول کشید نگاه کردم. بهش گفتم مامانی خیلیییی هم چیز میز بلد هستیا!!! مسابقه رو برد و اون آخر...
-
رسوایی
پنجشنبه 17 خرداد 1403 17:23
با دوست پسر سابق در یک موقعیت نامناسب بودیم. البته اینجوری که من تو یک اتاقی بودم و یهو حس کردم یکی آمار ما رو داده و به دوست پسر سابق علامت دادم نیاد جلوتر و بره... بعد خودم خیلی طبیعی سعی کردم وسایل و کیف و ...رو جمع و جور کنم و زدم بیرون. بعد تو همین موقعیت فعلی بودم و از دوستان نزدیکم میشنیدم که اسممون رو تو...
-
سنجد
یکشنبه 6 خرداد 1403 21:38
اینکه سنجد و مقداری از تزیینات سفره هفت سین هنوز روی میزه اصلا طبیعی نیست.
-
سال نو مبارک
دوشنبه 20 فروردین 1403 23:53
عزیزان جان... سال نو بر شما مبارک. برای همه ی شما دوستان همراهم و خانواده ها و عزیزانتان سالی سرشار از سلامتی، آرامش و برکت و موفقیت آرزو میکنم. طاعات و عبادات شما مقبول درگاه حق.پیشاپیش عید فطر رو هم تبریک میگم. پ.ن: میدونم با تاخیر زیاد هستش اما نمیشد بدون مقدمه شروع کنم به پست گذاشتن!!!!!!!
-
ایران ژاپن فوتبالیستها
شنبه 14 بهمن 1402 18:31
شبکه پویا فوتبالیست ها پخش میکنه. توجه فندق رو بهش جلب کردم و گفتم من و بابا مهرداد کوچیک بودیم اینو میدیدیم. من دبستان میرفتم با همکلاسی هام سر اینکه کی سوباسا باشه کی تارو باشه بحث میکردیم. پرسید: بالاخره کی سوباسا میشد؟ گفتم: نوبتی گاهی من سوباسا میشدم گاهی بقیه. اما الکی گفتم گمونم چون من بچه زرنگ کلاس بودم همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 بهمن 1402 01:43
فندق حزب باد... دیروز تکرار فوتبال کره و عربستان پخش میکرد شبکه ورزش. خیلیییی جدی میگه مامان من این دفعه طرفدار کره هستم!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمن 1402 08:41
لنگ زدن تو رانندگی و نداشتن گواهینامه فقط اونجا که ماشین تو خونه س؛ ولی تو اسنپ میگیری!!!!!!!!!!! نه ترافیکه نه شلوغه که حداقل بگم بهتر از اینه که خودم رانندگی کنم!!!!!!!! واقعا این موضوع مهمه و نمیدونم چرااااااااا اینقدررررررررر به تعویق افتاده.
-
چوکاهه
سهشنبه 10 بهمن 1402 21:29
بازی فوتبال اردن و عراق بوده، داور هم ایرانی. اردن یک گل زده و در شادی پس از گل افراط کرده و در نهایت عراق ۲ بر ۱ جلو افتاده! بازیکن عراق که گل دوم رو زده یکجورایی رفته جواب شادی پس از گل اردنی ها رو داده و خیلی هم طولش داده و در نهایت زننده گل دوم توسط داور اخراج شده و در نهایت اردنی ها ۳ بر ۲ بازی رو بردن!!!!!! حالا...
-
یک الف بچه
یکشنبه 8 بهمن 1402 08:14
اگر یک کاری رو نخواد انجام بده مثلا غذاش رو تموم نکرده... میگم بخور مامانی خوشمزه س...میگه سیر شدم.یکبار دیگه اصرار کنم یا توضیحی بدم میگه :«مگه خودت، منی؟!»
-
تحت تأثیر
شنبه 7 بهمن 1402 22:55
به بچه ای که میگه : « مامان! من از ناحیه ی پا احساس ناراحتی میکنم» یا یهو واسه خودش میخونه که :« پاییز توی هر عطر ...غربت تمام دنیاست»!!!!!!!!!!!!!!!! چی باید گفت؟! پ.ن: باید گفت تحت تاثیره! (با لحن بابا پنجعلی)!!!!!!!!!!
-
عادی
شنبه 7 بهمن 1402 17:39
امروز موقع برگشتم از مدرسه به خونه رفتم سوالاتی در رابطه با جشنواره خوارزمی از سرگروه درسم پرسیدم. خیلی تعجب کرده بود که چند گروه از یک پایه شرکت کردند و واقعا میخوایم مرحله مدرسه رو برگزار کنیم! چند بار هم تشکر کرد که ممنون اینقدر پیگیر هستید و تا اینجا اومدین و اینقدر توجه دارید و...کلا شده بود علامت تعجب!!!!!!! از...