لازانیا

شارمین جون پیام گذاشتن که از لازانیا عکس بگذار، راستش من دو ظرف درست کردم...اما وقتی پیام رو دیدم ظرف کوچیکه فقط باقی مونده بود که کم ملات تر بود و روش اندکی پنیر پیتزا بیشتر نریخته بودم. با این وجود اطاعت امر کرده و عکس گذاشتم.

در مورد نوع ورقه های لازانیا، من همیشه لازانیای نیمه آماده زر ماکارون میگرفتم. چون فکر میکردم که کار با انواع دیگه سخت باشه، چندی پیش دو بسته لازانیای مانا گرفتم که یکوقتی امتحان کنم. امروز از مانا استفاده کردم و دیدم پختن و آبکش کردنش شبیه ماکارونیه و سخت نیست. لبه هاش هم حالت کنگره ای بود و خوشگل بود. به نظرم خشک هم نشده بود و خلاصه راضی بودم. جای دوستان عزیز سبز

حالا امروز که غر زدم سر درست کردن بشامل سس، مجبور شدم دو بار هم درست کنم!!! کم اومد دفعه اول! وقتی مشغول درست کردنش میشم مشکلی ندارما ولی فکرش قبل از درست کردنش اذیتم می‌کنه. ساره جان گفته ما بدون سس سفید درست میکنیم و اونجوری دوست دارند در واقع. من مزه ش رو دوست دارم مقاومت دارم در برابر درست کردنش

وسط بدو بدو واسه آشپزی، مهرداد هم زنگ زده که ساعت دو فلان دوره شروع میشه و اونو واسم ضبط کن! بعد می‌پرسه نهارمون در چه وضعیتیه؟ گفتم هیچی نگو که زدم تو کار لازانیا!!! قشنگگگگ  صداش جون گرفت

اون فسقل هم که با نگاهش کل ظرف پیرکسه رو خورد!!! صورتش رو چسبونده بود به ظرف و مثلا داشت توش رو نگاه میکرد و همش میگفت کی میگذاری توی فر؟! یعنی جوری رفتار میکنند این دو تا، انگار من هر روز گرسنگی میدم بهشون!!!

از آشپزخونه هم نگم بهتره!!! به هم ریخته بود و با این حرکت انتحاری امروز انگار مورد هجومی چیزی قرار گرفته!!!

قارچ محترم!

نمی‌دونم چرا من جایگاه ویژه‌ای واسه قارچ قائلم!!! بارها شده محض چار تا دونه قارچ خودم رو توی دردسر انداختم

واقعا پر از فکر و دغدغه و تاخیر و حسهای متضادم اما محض چار تا قارچ که مبادا خراب بشن اول فکر کردم که از اون ماکارونی های با پنیر پیتزا که یکسری مهرداد درست کرد یا به عبارت بهتر استارت درست کردنش رو زد، بپزم. بعد دیدم من که این همه مواد آماده کردم خب لازانیا بپزم یهو...

واسه من لازانیا پختن یک کار سخت و وقت گیره...حداقل توی ذهنم. یادم نیست آخرین بار کی پختم...اون مرحله بشامل سس رو اگر حذف کنیم با بقیه ش مشکل ندارم. از درست کردن سس سفیده بدم میاد...

خلاصه که یک عدد روانی محض چار تا دونه حالا شایدم شش هفت دونه قارچ دست به حرکت  انتحاری زده.


پ.ن: تازه وسط این هاگیر واگیر می‌خوام از لازانیای مانا که باید بپزیم واسه اولین بار استفاده کنم!!!!! همه عمرم لازانیا نیمه آماده زر ماکارون درست کردم...نمی‌دونم چی بشه. همین الان بسته ش رو باز کردم دیدم چقدر دراز و باریکه!

پول پیدا کردم!

من مدتها بود همچین صحنه ای ندیده بودم...(عکس پایین پست) ماهیتابه های بزرگی که داشتم در قسمت وسط بچسب شده بودند و ترجیح میدادم که توی همون کوچیکه کوکو و کتلت و ... سرخ کنم. امروز با دیدن این منظره دعایی به دعاهام اضافه شد که خدایا به همه ماهیتابه بزرگ نچسب عطا کن.

چند روز پیش میخواستم ببینم اون کابینتی که خیلیییی بالاست و عمرا دست من بهش نمیرسه چقدر جا داره که قابلمه جدیده رو توش بگذاریم. به مهرداد گفتم میشه درش رو باز کنی ببینم اصلا چی توش هست و نیست و ... آقا در رو باز کرد و دیدم یک ماهیتابه ی بزرگ چدنی گرد از جنس همون قابله م اونجاست. خدا میدونه که من نمیدونستم اصلا همچین چیزی دارم. فکر میکردم فقط یک دونه مربعی دارم. اینقدرررررررررررر خوشحال شدم. از اونجور خوشحالیا که یهو دست میبری توی جیب لباسهای قدیمیت و پول پیدا میکنی... با دیدن این ماهیتابه فکر کردم پول پیدا کردم. اونم پول زیاااااادددددد...

یک مورد دیگه اینکه یکی از بچه های اینجا "نگار جون" سر موضوع اون پوره کن سیب زمینی بهم گفت که "خرد کن برقی" هم چیز خوبیه و کاربردی هست و اینا... من کلا زیاد آدم واردی توی وسایل آشپزخونه نیستم . به همین وسایل روتین راضی هستم و اکیه. مامان هامون هم نداشتن. توی فامیل هم زیاد دقتی نکردم. خلاصه که گفتم سرچ کنم ببینم خرد کن برقی چیه و چطور کار میکنه. سرچ کردم و دیدم. بعد به مهرداد گفتم که این روزا که واسه خرید اسپیلت و ظرفشویی مدام لوازم خانگی ها و ... رو چک میکنه خرد کن هم تحقیقی در مورد قیمتش و انواعش انجام بده. البته من اینجوری نیستم که یک چیزی که باهاش آشنا میشم زود بپرم بخرم. پرس و جویی میکنم اما مدتها طول میکشه تصمیم قطعی بگیرم و باید مطمئن بشم استفاده میکنم.

بعد همینجوری نشسته بودم یهو یادم افتاد که چند سال پیش یکی از همکارام تو تهران که تبدیل شد به یکی از دوستای خوبم، واسم یک وسیله ای هدیه آورد که من بهش میگفتم گوشت کوب برقی! من از اون وسیله فقط واسه له کردن غذاهای فندق اون اوایل که غذاخور شده بود استفاده میکردم! توی ذهنم اومد که اون وسیله قطعات دیگه ای هم داشت. رفتم کاتالوگش رو برداشتم و یهو دیدم برندش هم همونه که نگار گفته بود واسه خرد کن برند مناسبی هست. چک کردم دیدم این وسیله در واقع "خرد کن میله ای" هست و بخش های مختلف به موتورش وصل میشه و دقیقا یک بخش خرد کن کاسه ای هم داشت واسه خرد کردن گوشت و سبزیجات و پیاز و ...

آقا ما سریع اینو آوردیم توی چرخه کار! دو سه روزه ما هی با این پیاز خرد میکنیم و دیشب یک عالمه سالاد درست کردیم و ذوق و ذوق...خلاصه که بازم انگار پول پیدا کردم!!!

بعد که مهرداد اینو دید گفت آهان من خردکن برقی  همین چند روز پیش که تهران بودم توی خونه فلانی دیده بودم! خیلی هم ازش استفاده کردن! یعنی در این حد ما زن و شوهری شوت تشریف داریما!

حالا پس از چند روز استفاده نظرم اینه که واسه وقتایی که گیر این نیستی که پیاز و ... حتما یک سایز و شکل مشخص باشه خیلی خوبه. ولی اگر مثلا لازمه همه نگینی باشن یا سایز خاصی باشند مناسب نیست. جلو اشک ریزی و فین فین هم میگیره. مهرداد هم منو توجیه کرده که عزیزم اینها واسه سرعت بخشیدن به کاره. لازم نیست دیگه اینقدر تحلیل کنی کار بیچاره رو

یک پیامی هم دادم به دوستم و مجدد ازش تشکر کردم واسه هدیه کاربردیش و گفتم که این چند روز خیلی ذوق کردم و به یادش بودم



حاصل ازدواج

چند روز پیش یک جا یک طعم خاص دلستر رو تخفیف زده بود... ما نوشابه اصلا نمیخوریم اما دلستر گاهی... به قول فندق نوشابه خیلی ضرر داره اما دلستر کمتر!!!

به مهرداد میگم دلستر کدوم شرکت و برنده؟

میگه: "هی جو"!

گفتم :آهان همون حاصل ازدواج "هی دی " و "جو جو"!


پ.ن: اسم برند "هی جو" رو که میشنوم یاد فیلمهای وسترن میفتم