زونکن

پیرو اون کاغذی که چسبوندیم به در و کارهای خونه رو نوشتیم که هر کی هر کاری کرد، اسم خودش رو بنویسه...

امشب مهرداد با یک قیافه فوق مظلوم میگه: نمیشه من که پول درمیارم، اسمم رو اینجا بنویسم؟!



مهرداد چند سالی هستش که وزنش بیشتر شده و البته که چاقی موضعی در ناحیه شکم پیدا کرده وگرنه وزن و قدش خیلی بی ربط نیست. به جز این چند ماه گذشته که سفر بودیم و بعدش که درگیر بودیم، ورزش هم همیشه تو برنامه ش هست اما خب باید اصولی تر باشه و غذا رو مواظبت کنه و تلاش بیشتری کنه تا به اندام قبلی و ایده آل برسه. از اونجایی که کلکسیون بیماریهای ارثی هم هستند مدام بهش توصیه میکنم که یکم بیشتر حواست باشه و...

چند روز پیش سر قضیه خرید لوستر میگم یک چیزی باید ببینم که جوری بره تو قلبم و به دلم بشینه که مطمئن بگم همینو می‌خوام!!!

می‌خنده و میگه اونی که اینجوری به دلت بشینه که یکی بود تموم شد رفت!!! ( خودش رو میگه!)

گفتم آره خب. شما که وسط قلب من جا داری اما کم کم دیگه جات نمیشه و داری میزنی بیرون...

خداروشکر ناراحت نمیشه!!!!!!!!! ولی اینم بده که ظاهر واسه من مهمه  همیشه همینجوری بودم.خخخخخخ 

حالا من خودم هزار عیب و ایراد دارما(نسبت به استانداردهای امروزی!!!! زیبایی میگم وگرنه صد هزار مرتبه شکر بابت سلامت چهار ستون). قدیما که لاغرتر بودم به شوخی بهم میگفت دفتر چهل برگ!!! دو تایی نصف می‌شدیم از خنده. 

یکبار سر قضیه همین چاقی و لاغری، داشتم واسه چند تا از همکارای مدرسه میگفتم که مهرداد قبلا به من می‌گفت دفتر چهل برگ، نیم ساعت بعد یکیشون که ماشاءالله تپلی هم هستش،اومده میگه ما داشتیم حرف می‌زدیم و به این نتیجه رسیدیم آقای دکتر احتمالا به ما میگه:«زونکن»




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد