فقط سرما نخور

سرما خوردیم. یا هر چیز دیگری که اسمش هست.

از کجا؟ نمی‌دونم. البته که مهرداد نفر اول بود و الان بهتر از ماست. 

از اول مهر تا الان فقط دو بار رفتم خونه مامانم که سرجمع ۷۲ ساعت هم نشده. فاصله مون چقدره؟ دو ساعت! حالا این هفته پیش رو قرار هست که بریم. یعنی باید بریم. بابا جراحی دارند. آب مروارید! 

شنبه اولین جلسه کلاسهای خودم هست بعد از پایان امتحانات بچه ها!

دقیقا همین شنبه فندق مسابقه قرآن مرحله شهرستان داره! 

دقیقا همین شنبه مدرسه قراره همین کلاس فندق رو ببره یک جایی واسه بازی!!!

این وسط ما مریض شدیم. الحمدلله فندق خوبه. تب هم نکرد. اما خب آبریزش رو تا حدی داره و صداش عوض شده. فکر میکنم فقط من ناراحتم. دوست داشتم اولین تجربه مسابقه قرآن جدی که داره واسه ش خاطره انگیز تر باشه. همین هفته قبل فندق به بابام زنگ زد و پرسید: بابا جون مسابقه قرآن دارم چی بخورم؟ بابام به فندق گفتند: هر چی میخوای بخور فقط سرما نخور!!!!!!!!!

حالا همزمان هورمونهای من هم قاطی!!! اصلا من همیشه همه چیزم قاطیه. الان یادم افتاد که نوجوون بودم، آبله مرغون گرفتم خیلیییی هم شدیدتر از دو تا داداشم که کوچکتر از من بودند گرفته بودم. بعد همزمان برای اولین بار تو زندگیم کهیر هم زدم. بابا این مدل عارضه پوستی رو داشتند گاهی و من تازه فهمیدم به من هم ارث رسیده. یک سری تکه های قرمز پهن که اگر یک ذره میخاروندی، وسیعتر میشد. اینقدرررر قیافه و بدنم ناجور بود مامانم گریه میکرد. همینجوری یادم افتاد گفتم دیگه.

خدا کنه تا دوشنبه که میریم خونه مامانم ناقل نباشیم. بابام خیلییی حساس هستند. همیشه میگن اگر یکی از تو کوچه رد بشه مریض باشه منم مریض میشم!!! از طرفی حتما باید بریم. خیلی اصرار کردم که جراحی رو تاریخی قبول کنید که ما بتونیم بیایم. حتی داداش کوچیکم که اونجاست هم از شنبه باید بره تهران برای کاری. امیدوارم بخیر بگذره.

حاضرم خودم هزار مشکل داشته باشم، خانواده م مشکلی نداشته باشه. ذهنم اینجوریه که مشکلات خودمون رو خودمون برنامه ریزی میکنیم و حل میکنیم. اما وقتی باخبر میشم که خانواده موردی داره، کوه غصه میشینه توی قلبم. احساس مسئولیت شدید میکنم. از طرفی در رابطه با برخی مشکلات اصلا تصمیم گیرنده اصلی نیستم و یا امکاناتش رو ندارم و خیلی اذیت میشم. 


نظرات 2 + ارسال نظر
طیبه جمعه 21 دی 1403 ساعت 10:59

ای بابا
خدا رو شکر .. تنتون سلامت ایشالله

ممنون عزیزم

طیبه پنج‌شنبه 20 دی 1403 ساعت 18:13

سلامتی عاجل ایشالله... کاش از اول که فهمیدین علایم رو آب نمک قرقره می کردین و تو بینیتونو می کشیدین که بره تو حلق .. الانم میشه البته .. من چند وقت پیش گرفتم و روزی دو سه بار اینکار رو کردم برعکس سرما خوردگی های دیگه زیاد طول نکشید سرما خوردگیم سیر ترشی هم بخورین با غذا ..

سلام و درود طیبه عزیز.
ممنونم بابت دعای خیر شما و البته اینکه نظر گذاشتید.
یعنی دقیقا یک چیزهایی گفتید که من کلا از انجامش عاجزم
سیر واقعا نمیتونم بخورم و در حد اندک در غذاها استفاده میکنم. حتی مهرداد دیگه سالهاست سیر ترشی نخورده بخاطر من
آب نمک و ...هم نگم که کلا نمیتونم!!!!!!! انگار میخوان جونم رو بگیرند.
حالا الحمدلله با استراحت و سوپ و آب گرم و عسل و لیمو و قرص و... خیلیییی بهترم. باز هم ممنون بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد