واقعا برام سواله چرا همیشه همه چیز اینقدر درهم تنیده س. شاید هم همیشه نیست و ما فقط وقتهایی که اینجوریه بیشتر توجه میکنیم!!!
حالم خوش نیست جسمی البته و اینکه حس میکنم امیدم داره ناامید میشه روحیه م رو هم خراب میکنه. این وسط کلیییی کار دارم. چرا جشن و وضع من و تاریخ ورود مهمانها باید یکی باشه!
یک بنده خدایی که وبلاگ مینوشت قدیما همیشه میومد میگفت باز غزل مهمون داره و داره غر میزنه. البته ایشون آقا بود و شاید نمیدونست بالاخره مهمون داری چندان آسون هم نیست. مقدمات و خودش و عقبه داره. خدایی مهمانها روی سرم جا دارند و از اینکه میان اینجا خیلییی خوشحالم. فقط همین که همه چیز با هم هست برام سوال شده که چرا!!! الان من حال پنج دقیقه دیگه خودم رو نمیدونم واقعا. عجیبه.
خب یک سری قورباغه گذاشتم برای مرحله آخر!!!!!!!! علی الحساب الان باید برم سراغ زشت ترینشون!!! اجاق گاز.
خونه مامان مهرداد هم باید برم. بنده خدا خونه شون مرتب هست. اما خب چند ماهه نیستن گردگیری اینا هنوز تموم نکردم. یخچال رو باید روشن کنم و...
یادم باشه آینه و قرآن آماده کنم واسه بدرقه فندق...
پ.ن: الان یادم اومد که چند روزه یهو دوربین گوشیم کار نمیکنه!!!!!! کلا سیاه! حالا تو این گیر و دار که آدم دلش میخواد از بچه چهار تا فیلم و عکس بگیره!!! غصه اینکه یعنی چی شده که دوربین خراب شده یک طرف، هماهنگی و جا به جایی گوشی هامون و ارتباط با مهمانهای در راه و... یک طرف. حالا من واسه مسائل مادی خیلییی غصه نمیخورما ولی خب ذهن آدم درگیر میشه و در لحظه برنامه ها به هم میریزه.
یه نفس عمیق بکش چون تو از پس همه ش به بهترین شکل برمیای
گوشی درست میشه انشاالله. تقریبا برای خیلی هامون پیش اومده و منم .
عزیزم.
مدرسه رفتن فندق مبارک واقعا مهمون داری یکی از دشوارترین کارهای عالم هستیه. حالا میشه یه گوشی برای اون روز جور کرد شاید هم گوشی خودتون درست شد. نگران نباشید.
ممنون عزیزم. خیلییی خوشحاله و از صبح چند بار گفته کاش زودتر فردا بشه!!!
مهمون داری سخته ولی گمونم من بیشتر سختش میکنم. میخوام بهترین خودمون باشیم!!!
گوشی مهرداد رو باید ببرم، از اون جهت مشکلی نیست ولی خیلییی عجیب و یهویی بود این مشکل! مهرداد میگه مشکل نرم افزاریه.
ممنون از پیامت گلی. امیدوارم زود بیام بگم همه چیز عالی بود
به عنوان یه خانوم که هم مهمون دوست داره هم مهمون داری..گاهی بعضی فکرهای قبل مهمونی تازگی ها کلافه کننده میشه ..مصادف شدنش با pms، رفتن مدرسه پسرتون هم مزید بر علت، طبیعیه حس هاتون و این هیچ ربطی به هیچ چیزی نداره، همه گاهی این مدلی میشیم، چاره کار تا حدودی اینه ، کمتر سخت بگیریم تا فشار از رومون برداشته بشه، انتظار ما از خودمون بیشتر از انتظار دیگران از ماست
اون جمله آخر رو مدام باید به خودم بگم.
ممنونم که همراهی