پیاده روی اربعین...
یکبار برای اولین بار با مهرداد سال ۹۴ رفتیم. اون موقع اربعین آذرماه بود و آب و هوا و شرایط با الان خیلیییی متفاوت بود. یکبار هم پارسال که طی یک حرکت یکهویی تصمیم گرفتم و مهرداد، پیش فندق موند و من رفتم.
اونهایی که کلا به این مسأله اعتقاد ندارند که خب هیچی. اما عده ای مثل خود من اعتقاد داره به کلیت مسأله اما انتقاداتی هم داره. من الان اگر اینجا صوتی بود روزی یک طوماااااار حرف میزدم. اما از آنجایی که واقعا حوصله و توان نوشتنم کم شده و به خودم هم قول دادم که هر چند کم، زود به زود بیام بنویسم، فقط خلاصه وار چند موردش رو میگم. اما بحثش مفصله واقعا.
اگر شما اعتقاد نداری و یا اعتقاد داری و این مراسم رو از نزدیک ندیدین نمیتونید درباره حس و حال و شرایط اونجا نظر دقیق و کارشناسانه بدین. اما اگر رفته باشید بهتر میتونید درک کنید.
آقا در درجه اول این سفر بعد معنوی خاصی داره، متفاوت از رفتن معمولی به کربلا. این که راه میفتی و میری و در مسیر فکر میکنی که من کجا میرم و... باعث میشه زیارتی که انجام میدی برای خودت ملموس تر باشه. اما همینجا بگم که عزیزان در این سفر نمیشه به راحتی زیارت کرد. یعنی حرم و اماکن زیارتی به شدتتتتتتتت شلوغه، شرایط سخته. من خودم همون سری اول خدا شاهده حتی ضریح امام حسین علیه السلام رو ندیدم اصلا، فقط در فضای حرم یک نماز مغرب و عشا و یک زیارت نامه و عاشورا و تمام. پس اگر اهل این هستی که قشنگگگگ ساعتها بری یک گوشه بشینی زیارت کنی و ...این سفر برای شما مناسب نیست. من دو بار همین پیادهروی اربعین رو رفتم و اصلا نتونستم حرم حضرت عباس برم. نزدیکش هم نشده برم. از همون بین الحرمین سلام دادم به آقا. پارسال نجف اشرف حرم حضرت علی علیه السلام رو بسته بودند برای خانمها و اصلا من حتی نتونستم وارد صحن بشم از شدت شلوغی. خیلی ها میرفتن ولی ببینید اینکه آدم زیر فشار جمعیت و از بین آقایون رد بشه و بارها به آقایون برخورد کنه واقعا درست نیست.
پس اونجا واقعا شلوغه و باید اگر تشریف بردید به هر حدی از زیارت که شد راضی باشید و در واقع زیارت اصلی در مسیر هست.
مورد بعدی اینکه من پارسال که در عرض چند ساعت تصمیم گرفتم برم و شرایط هم جور شد و رفتم، خیلییییی بیشتر از قبل دو تا مسأله رو فهمیدم. حالا خدایی من تصمیم داشتم قبل از اربعین بیام و اینها رو بنویسم شاید یکی از اینجا رد شد و خوند و به دردش خورد. ولی نشد که نشد. مورد بعد رو میگفتم. اینکه بر اساس آنچه من دیدم و مخصوصاً مخصوصاً الان که بسیار گرم هست، این سفر جای بچه و سالمند و افراد دارای بیماری زمینه ای نیست! یک انتقادی که همین جا من دارم اینه که متأسفانه رسانه ها مدام میگن ببینید با بچه شیرخوار اومدن. مادرمون با عصا اومدند.پدر هشتاد سال سن دارند اومدند و امثال این حرفها. این تبلیغات به نظر من نازیبا هستش و نباید همه رو و مردمی که با عشقی در دل میرن رو فدای یک سری اهداف خاص کرد. بلکه باید اطلاع رسانی صحیح باشه. ببینید بچه ها سختی ها رو نمیشناسند. مثلا بگی پسرم اونجا گرمه ها!!!! راه زیاده باز نگی من خسته شدم! بچه میگه ولی عمق مسأله رو نمیدونه. نوجوانها که از نظر سنی عقل و فهم کاملتری دارند مشکلی نیست اما کودک خسته میشه، اذیت میشه. البته که بچه با بچه هم فرق داره . اما خطرات دیگری هم هست. مثلا اتفاقی روی یکی از بچه های همراه کاروان ما، آبجوش ریخته بود!!!!! من از شنیدنش داغون بودم. در شهر خودمون هم ممکنه این مسائل به وجود بیاد اما خب تا شما دکتر و مرکز درمانی مناسب بری و گفتگوی با زبان قابل فهم داشته باشی، اونجا سخته. مورد بعد اینکه چون بسیاااااااااااااارررررررر شلوغه، خطر گم شدن بچه هست. آدم بزرگها همدیگه رو گم میکنند چه برسه به بچه. واقعا یادم میاد نشسته بودم بین الحرمین ، مدام میگفت مثلا دختر بچه ۴ ساله، نام فلانی، در فلان قسمت منتظر همراهان خود هست. باز این بچه رسیده بود بخش گمشدگان. بچه ای که سرگردان باشه یا خدای نکرده مشکلی پیش بیاد چی!!!!! ما یک مشهد رفتیم این مدت چشم از فندق برنداشتم هیچ جا. اینقدرررررررر به مهرداد توصیه میکردم که بعضی وقتها خودم خجالت میکشیدم که اون طفلک هم باباش هست، حتما مواظبه. بچه کوچک میدیدی هلاک شده از گریه، خب خواهر من گرمه، بچه اذیت میشه. البته که کلیییی بچه هم میدیدی شاد و خوشحال بازی میکنند. بچه رو مسافرت داخل کشور هم ببری هر لحظه یک حالی هست اما به نظرم با توجه به نوع سفر و شرایط و امکانات که حتی برای خود والدین کمی مبهم هست و برنامه ریزی دقیق نمیشه انجام داد، به نظرم اینجا جای بچه نیست.
سالمند و افراد دارای بیماری زمینه ای هم خدا میدونه که سخته. آقایی در کاروان ما بودند که در شرایط عادی ظاهراً مشکلی نداشتند اما در اتوبوس واقعا حالشون خوب نبود. راحت نبودند. اصلا ناله میکردند. ببینید افراد دارای بیماری مثلا دیابت، فشار خون و... وقتی همه چیز نرمال هست و قرص و داروها رو به موقع مصرف میکنند و غذای مناسب و خواب مناسب دارند مشکلی نیست. این سفر خدا میدونه جا و مکان هست، خوراکی هزار مدل و به مقدار زیاد هست، حمام هست، دستشویی هست، امکانات هست (چون بعضی خیلییی تخریب میکنند و میگن هیچی نیست) اما اما اما اگر خدای نکرده فردی با شرایط خاص مریض بشه سخته. شاید همون لحظه بخش درمانی نزدیک نباشه، شاید نتونه مشکل رو حل کنه، اگر فرد مناسب با این افراد نباشه که دیگه اوضاع بدتر میشه. من خودم همون سال اول که رفتیم در بهترین مکان استقرار در کربلا بودیم. پشت تل زینبیه. یک جای فوقالعاده بزرگ مخصوص ایرانی ها . بسیار منظم. با کارت ورود و خروج. همه چادر زده و کیسه خواب و وسایل، غذا، امکانات بهداشتی و پزشک و دارو و... یک کمپ کامل. اما من تب داشتم واقعا حالم بد بود. خیلیییی اذیت شدم. مهرداد نمیتونست کنار من باشه و تنها بودم و ارتباط مون اون شرایط و اون موقع محدود بود از طریق تلفن و ...واقعا سخت بود. حالا این یک تب ساده بود. اونجا مریض بشی سخته واقعا.
اونجا مهربانی بی شمار هست، عشق هست، من پارسال با دو خانواده فوق العاده آشنا شدم که امسال از قبل از اربعین به من پیام دادند و پرسیدند که امسال میام یا نه؟!!!! و اصرار کردند و ابراز دلتنگی. مهربانی ، زیبایی، سخاوت و دل بزرگشون قابل وصف نیست. اما در کنار همه این موارد افرادی که میرن باید مسائل رو بدونن.
دو انتقاد دیگه هم از نظر من وارده . یکی متأسفانه خیلی ها بهداشت رو رعایت نمیکنند که بخشی از عدم بهداشت به خاطر جمعیت بالا و امکانات محدود اونجا هستش اما بخش دیگه رفتار خود افراده. این اختصاص به ایرانی ها هم نداره. البته نباید اینجوری تصور بشه که کلا اونجا آلوده هست اما نگرانی مهمی هست. مورد بعدی هم اینکه اسراف خیلییییی دیده میشه . الحمدلله فراوانی هست اما این نباید مجوز اسراف باشه.
و مورد مهم دیگه اینه که کاش اینقدر تبلیغات هدفدار نمیکردند. کاش اجازه داده میشد که بعضی موارد در مسیر اصلی خودش بمونه. بیشتر نمیتونم توضیح بدم واقعا.
یک مورد دیگه هم اینکه سفر رو کوتاه کنید که همین خودش باعث تقسیم امکانات میشه، باعث خلوتی میشه.
مامان ما پیشکسوت هست در پیاده روی اربعین. هفت یا هشت سال هست که میره. تمام مسیر رو هم پیاده روی میکنند. سالهای کرونا، سال زایمان من و یکسال هم همون سالی که ما رفتیم اولین بار و متأسفانه عمه م فوت کردند رو فقط نرفته. از خیلی قبلتر از اینکه اربعین اینجوری همه گیر بشه بین ایرانی ها، مامانم رفتند. اما یک واقعیت هستش که الان سنشون بالا هست. الحمدلله خونه هم که هستند راحت کارهای خودشون رو انجام میدن و مشکلی ندارند اما خب دیابت دارند و با اینکه کنترل شده هست ولی خب نگرانی داره. متأسفانه هر چه ما گفتیم قبول نکردند و رفتند. حتی بابا راضی نبودند البته که در نهایت به دل مامانم رفتار کردند و دوست ندارند که ناراحت باشه. اما خب من میگم این درست نیستش که ما بریم یکجایی و همههه نگران باشند و فقط خودمون خوشحال باشیم. با اینکه گفتیم مامان جان بلافاصله اربعین تمام شد برگردید اما ظاهراً هنوز اونجا هستند که بالاخره زائرین ایرانی رفتند ریخت و پاش شده، همه رو جمع کنند و عراق رو تر و تمیز و گردگیری شده تحویل مقامات عراقی بدهند و بعد برگردند.
مثل مامان ما نباشید!
من واقعا نمیتونم زیاد از دلخوری ها و ناراحتی هام بنویسم. کلا در زندگی معمولی هم غزل همیشه شاد و سرخوشه!!!!!! اما خب مامان واقعا همیشه من رو خیلی نگران میکنند و متأسفانه ما قدرت گفتگو با هم رو نداریم. حتی نوشتن از جزئیات من رو آزار میده.
امیدوارم همه مسافرین و زائرین به سلامت به خونه هاشون برگردند و زیارت همگی قبول باشه و آنهایی هم که اعتقاد ندارند بدونن ما آدمهای عجیبی نیستیم. زیبایی هایی در این سفر نهفته است.