پسر شطرنجی ۳

امروز یک فیلمی دیدم از یکی از بازی های فندق در مسابقات شطرنجی که چند وقتی یکبار در شهر برگزار میشه. با همون قیافه خنگولش و حداقل  در ظاهر خیلییی ریلکس بازی میکرد... با اینکه هیچی هیچی از شطرنج نمی‌دونم اما کل بازی رو که خیلی هم طول کشید نگاه کردم. بهش گفتم مامانی خیلیییی هم چیز میز بلد هستیا!!! مسابقه رو برد و اون آخر یک لبخند قشنگی زد و دستش رو دراز کرد و با حریفش دست داد... 

خیلییی رها بازی میکرد. نمی‌دونم چون حس میکرد میبره اینجوری بود یا تسلط داشت اینجوری بود ...جالب بود برام. احتمالا این خیلی خوبه که هیچی از بازی نمی‌فهمیدم وگرنه شاید استرس می‌گرفتم. البته بد هم هست چون در جریان بودن باعث میشه آدم لذت بیشتری ببره.

مامان و بابای این کشتی گیرها و فوتبالیستها و ورزشکاران حرفه ای بودن هم سخته ها!!!!!!

فعلا فقط یک حریف جدی داره که در دو مسابقه قبلی نتونسته شکستش بده و دوم شده. ۱۴ سالش هست و سطح بالایی داره...

این بچه هر کی یکم سبزه باشه، میگه سیاه پوسته!!!!! اسم همین رقیبش باربد هست. می‌گفت باربد سیاه پوسته! 

تو همین فیلم باربد رو هم بهم نشون داد. گفتم مامان سیاه پوست که نیست! 

گفت: چرا، ببین یکم خاکستریه!!!!!!!!!

امان از دست این بچه

نظرات 1 + ارسال نظر
رسیدن سه‌شنبه 27 شهریور 1403 ساعت 23:58

هنوز دارم میخونم

وای از دست تو فندق
چقدر شیرینی تو

ممنون عزیزم. محبت داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد