اون اولین چکاپی که انجام دادم رفتم یک آزمایشگاه خصوصی...به دلیلی اون آزمایشگاه رو انتخاب کرده بودم و البته حواسم به این نکته نبود که درسته بیمه قبول میکنه اما تعرفه خصوصی رو اعمال میکنه. حالا توجه کنین که کله سحر پا شده بودیم که 7 که گفته بودن باز میشه اونجا باشیم. وقتی رفتم فقط من بودم. خب الحمدلله گذارم به این کارها نیفتاده بود و حواسم نبود که اون جاهای دولتی هست که اون همه شلوغه و واسه نوبت کلی زود تر باید بری.
وقتی از آزمایشگاه بیرون اومدیم به جوجه گفتم چقدر شد؟
جوجه گفت: ارزون.
گفتم چقدر؟
گفت: با دفترچه 220 هزار تومن!!!!
من: دروووووووووووغغ
خب بالاخره فهمیدم که کلا قضیه اینطوریاست.
حالا همین چند روز پیش باید یک چکاپ واسه یکی دو مورد میرفتم که مهمترینش قند و ویتامین D بود. مامان خانوم از 500 سال پیش میخواد بره چکاپ کلی و البته نمیره. گفتم حالا که من دارم میرم. شما هم بیا با هم بریم. وقتی رسیدیم به جایی که میخواستیم بریم یهو گفتم مامان من اصلا حواسم نبود اینها خصوصین که!!!. (تو شهر خودمون بودم و نمیدونم کلا مراکز درمانی چی به چین).
گفتم مامان جان من اون سری کلییییی پیاده شدم. الان آزمایشهام زیاد نیست ولی واقعا نمیخوام پول الکی بدم .مامانم ادم ولخرجی نیست ولی حوصله صف و نوبت و ...نداره. بعد هم بنده خدا شونصد سالی یک بار به زور اگر بره دکتر. خلاصه سوال کردم که کجا بریم و گفتن فلان جا دولتی هست. آزمایش مامانم یک چکاپ کامل بود (تقریبا) .البته دفترچه مامان موردی داشت و اصلا نشد آزمایش بده. اما پرسیدم میشد 116 هزار تومن.
من گفتم میرم اون مرکز دولتی حداقل آزمایش خودمو بدم . روز بعد هم شما رو میبرم. مامانو فرستادم خونه. رفتم اونجا بهم خندیدن.گفتن ملت از 5:30 میان نوبت میگیرن
خلاصه دو روزی بعد من نماز صبح خوندم و آژانس گرفتم رفتم اون مرکز. (بابام خیلی گفتن برن نوبت بگیرن. راستش دوست ندارم بخاطر من اذیت بشن. گفتم نه خودم میرم که دیگه بنشینم همونجا واسه آزمایش.) دفترچه مامان هم بردم که اگر موفق به نوبت گرفتن شدم زنگ بزنم مامان بیان.
آقا ما رسیدیم در مرکز دولتیه. یعنی دیدم مثل صفهای انتخابات شهرهای بزرگ آدم نشسته. گفتم اگر اینا میخوان آزمایش بدن که دیگه من هیچی!!!
پرسیدم گفتن نه اینا اکثرا برای نوبت دکترا اومدن. یعنی هوا تاریک تاریک بودا. در باز شد من اولین نفر پریدم تو.رفتم تو آزمایشگاه و اونجا فهمیدم باید دفترچه هامون بگذاریم روی سر همدیگه. 60 تایی دفترچه هم بیشتر قبول نمیکردن. 30 نفری هم بعد از این 60 تا نوبت دستی میداد. ساعت 6 شده بود. میگفت برید 8:30 بیاین خب حداقل از 7 شروع کنین. این همه آدم ناشتا !!! هیچی دیگه با اجازه تون گردنم از خواب داشت میفتاد. بالاخره یکی اومد که اسم بخونه. اگر فکر میکنید که چیزی تحت عنوان عدالت و نظم و امثال این کلمات زیبا وجود داره اشتباه میکنید. ما مردمی هستیم که در ساده ترین مسائل هم به خودمون رحم نمیکنیم.
ادامه دارد...
روز عید قربان میرفتیم دیدن داییم. من و بابا و مامان. پیاده بودیم. نمیدونم چی شد که پام لغزید و نزدیک بود بیفتم. اول موفق شدم کنترل کنم اما دوباره لغزیدم و تنها امیدم بابام بود که یکم جلوتر از من راه میرفت. خودمو پرت کردم به طرفش که بتونم بگیرمش و این وسط هول و جیغ مامانم و بابام که برگشت و بالاخره من بدون افتادن ثابت شدم.
مامانم رنگ به روش نمونده بود.
خودم هم ترسیده بودم ولی میخندیدم و میگفتم چیزی نشد که!
مامانم همش میگفت وای خدا رحم کرد بهمون. وای روم سیاه شد و مامان درست راه برو و چرا کفشت اینجوریه. چرا در گنجه بازه و چرا آسمون آبیه و...
سریع همون موقع صدقه دادن و به من هم گفت مامان خودت هم صدقه بده و...
تو این چند روز هم مدام صدقه میده و اونروز میخواست به یکی کمک کنه. صداش از تو حیاط میومد که به بابام میگفت: برو به غزل هم بگو بیاد یک چیزی صدقه بده.
اومد تو اتاق گفتم :مامان تا کل اموال ما رو صدقه ندی ول کن نیستیااااااااا.
باز اون بنده خدا میگفت :هیچی نگو مامان. خدا رحم کرد. روم سیاه شد...
امروز به یک موردی برخورد کردم که در توصیفش به مامانم گفتم که مامان اینجور آدمها روحشون فقیره.
بیایم دعا کنیم که هیچوقت روحمون فقیر نباشه وگرنه در اوج ثروت و مکنت هنوز چشممون دنبال یک ذره ارث یا یک ذره پول ته جیب دیگرانه.
امتحان داشتن تا 21 مرداد خیلی سخت بود. ولی الحمدلله گذشت. قرار بود امتحان آخری 17 مرداد باشه اما عقب انداختیم و این بار من هم موافق بودم. چون واقعا لنگ خوندنش بودم.
مدل درس دادن این استادمون خاص هست. کمتر میشه سر کلاس یادداشت درستی برداشت. من صداش رو ضبط میکردم . اما پنهانی. یادمه که از همون دوره عمومی زیاد دوست نداشت صداش ضبط بشه. یک جورایی فکر کنم که اون سه نفر دیگه هم حداقل دو تاشون صدا رو ضبط میکردن. من جزوه ش رو توی همون فرصت کم از روی صداها نوشتم. اما اعتراف میکنم که به بقیه جزوه رو ندادم و نگفتم دارم. من دوره عمومی جزوه نویس کلاس بودم. حتی یک تکه کاغذ هم اگر داشتم بی منت در اختیار همه میگذاشتم. این دوره هم ترم قبل اگر چیزی بود و اونها درخواست کردن در اختیارشون گذاشتم. اما خداییش این امتحان به سختی این جزوه رو نوشتم. حتی نمیدونستم تموم میشه یا نه. نمیدونستم تا کجا میکشم. ریزه واقعا کمک کرد. دلم براش میسوخت. ساعت ها نشسته بودم و مینوشتم. گاهی به خودم میگفتم چند لحظه پاشو قدم بزن. این بچه هلاک شد. یعنی بدنم له شد. اونهایی که جزوه مینویسن میدونن که اگر بگی باشه من مینویسم دیگه از حالت لطف به وظیفه تبدیل میشه. نگفتم که وظیفه نشه. دیگه اینکه گفتم کلی براش زحمت کشیدم لو ندمش.
اعتراف بعدیم اینه که سال بالاییم یک سری سوالهای دوره خودشون رو با جواباش فرستاد. اینم نگفتم. البته بگم که من احمق نخوندمشون . با اینکه میدونستم احتمالا یک سری از سوالات کپی اینهاست. همینجا توصیه میکنم که اگر نمونه سوالی چیزی داشتین اول اونها رو مطالعه کنین. من چون کمال گرا هستم خواستم اول بخونم بعد برم سراغ اونها که هنگ نکنم. به جز یکی دو موردش که نگاه کردم و تو امتحان هم اومد بقیه ش که تو امتحان اومد رو خدایی از اطلاعات شخصی جواب دادم. جوابهام خوب و کامل بودن اما دقیقققققققق اونها که دوستم فرستاده بود نبودن. بگم که از اون همه آرامش همکلاس ها میشد حدس زد که اونها هم سوالها رو داشتن
پ.ن.
امروز نمره امتحان رو زده بود اتوماسیون. 18 شده بودم. البته اینها ترکیبی از امتحان و سمینار و ...
از این کارا نمیکنمااااااااااا. کلی به خودم فشار آوردم تا موفق شدم.
کلا من خیلی چیز خاصی دلم نمیخواد. یعنی جوری که حس کنم مثلا اگر فلان خوراکی رو نخورم ال میشه و بل میشه. اون خرداد اینا که حالم خوب نبود همش چیزهایی مثل سوپ و آش دلم میخواست. اما این مدل خواستن از اوناش بود که چون گرسنه بودم و دلم و بدنم چیز دیگری رو قبول نمیکرد آش و سوپ میخواست.
خونه مامانم که بودم یک روز از مامانم پرسیدم که مامان شما توی شرایط من که بودی چی خیلییییییی دلت میخواست بخوری؟
مامانم گفت: من اصلا نمیتونستم چیزی بخورم!!!!
پ.ن.
اومدیم دو دقیقه درباره بارداری با مامانمون معاشرت کنیم که یک ذره رومون توی روی هم باز بشه، نشد!!!!!!
یعنی من روم نمیشه از کلمه حاملگی جلو مامانم استفاده کنم. میگم شما که تو شرایط من بودی!!!!!! بعد بابای جوجه کل موارد مربوط به بارداری منو پیگیری میکنه! تازه من خیلی رسمی برخورد میکنم وگرنه معلوم نبود چی میشد اینطوری تفاوت داریمااااااااااا