اینجا ما یک غزل داریم که شنبه شب برگشته خونه خودش. به محض ورود به خونه رفته و کلاس برگزار کرده اما از یکشنبه به مدت دو روز کلا درازکش بوده و از هر کاری که میشده زده و فقط پاهاش رو دراز کرده. چرا؟ چون حس میکرده تمام دو هفته ی قبلش خیلی بیشتر از توان تنظیمات کارخانه ش کار کرده و اگر قرار باشه اینجا هم کار کنه دیگه از کار میفته!!! البته که احتمالا فکر بیهوده ای هست و انگار ما زیادی جون داریم!!!!!!
حالا هم چند روزه گوش به فرمان بیماری روحیشه!!!! اینکه باید خونه مرتب کنه! باید با جزئیات بگم!
سلام غزل جون...بیا یه دستیام به وبلاگت بکش رفته زیر گرد و خاک... زبالهها رو هم که نذاشتی دم در کل بلاگاسکای رو بو برداشته
سلام عزیزم...جوری گفتی خودم خجالت کشیدم![](//www.blogsky.com/images/smileys/116.png)
دیگه دارم نگران میشم
هستم گلی. خوبم
خدا قوت یه ریکاوری درست وحستبی لازم داری ما خانوما خیلی توانمندیم و گاهی مجبوریم چند برابر توانمون از خودمون کار بکشیم
حق داری خواهرم، فقط افق رو نگاه کن، ولی حیییف با بچه کوچیک خودت پا میشی و میری تو دل داستان زندگی
چقدر خوشحال شدم پستت رو دیدم![](//www.blogsky.com/images/smileys/119.png)
این یعنی همه حالشون بهتر شده
خوب و سالم باشی انشاالله