دو روزه برگشتیم خونه مون. خونه بابا اینا که بودیم، بابا ده شب میگفتن دیگه بریم واسه خواب... حالا ما هم شاید یکساعتی توی جامون غلت میزدیم و گاهی من خیلی بیشتر هم بیدار بودم همون توی تشک. اما خب بالاخره میخوابیدیم و صبحها 7:30 ، نهایت 8 فندق میگفت مامان بیدار شو موبایلت رو چک کن!!! بلند شو دیگه! ببین همه بیدارن!
خلاصه که همچون خروس بیدار میشدیم و متعجب از این همه زمان واسه فعالیت. البته بماند که باز هم کار خاصی نکردما به دلایلی که بعدا میگم. اما واقعا گامی مهم در جهت سلامت خوابمون برداشته شد.
این دو روز که اومدیم با مهرداد قرار گذاشتم که دیر نخوابیم. چون به هر حال فندق تا از ما حرکتی واسه خواب نبینه نمیخوابه! فعلا موفق بودیم. البته که برای اولین بار پس از کرونا مهرداد میره فوتبال و دیشب تا برگشت نزدیک ساعت ده بود و البته که 12 نشده چراغها خاموش بود و توی رختخواب بودیم. صبح هم 9 فندق رو بیدار کردم و تصمیم دارم اگر روندمون خوب باشه ساعت بیداری رو هم جلو بکشم. واسه اینکه فندق زودتر بخوابه و زیاد کاری به ساعت خواب ما نداشته باشه هم به شدت به اینکه اتاق و تخت خودش رو واسه خواب راه اندازی کنم امیدوارم. حالا ببینم چی میشه.
این چند شب که خونه بابا، فندق کنار من میخوابید، بهم میگفت اون آهنگ happy birthday رو بگذار من گوش بدم. کلا توی موبایلم فقط همونو داشتم و یک نوحه ای که خودم دوسش دارم. مادر پسری با هندزفری به هم وصل میشدیم و یکی در میون آهنگ تولد عربی و نوحه گوش میدادیم. فندق که خوابش میگرفت میگفت : واسه چی اینا توی گوشمون باشه؟! (نمیدونم چرا فکر میکرد که مجبوره)...هندزفری رو از گوشش برمیداشتم و به یک ثانیه نرسیده میخوابید. چند روزه میبینم موقع بازی همون نوحه رو تکرار میکنه...
صلی الله علیک یه سلام که میدم رو به حرم…
به حرم میرسه پای دلم...