پارسال شهریور داداش مهرداد و نامزدش کرونا گرفتند. نامزدش جزو کادر درمان بود و بخاطر اینکه پدرشون در شرایط حساسی بودن تقریبا همیشه خونه مامان مهرداد بودند. توی اون تایم مامان مهردادرفته بودن خونه شون در شهر مرکز استان و اینا تنها بودند. خلاصه من گفتم نگران نباشید خودم واسشون غذا و هر چی بخوان آماده میکنم و میفرستم. دو هفته هر روز سوپ و یک مدل غذای دیگه آماده میکردم و مهرداد میبرد دم در واسشون. البته چند بار هم خاله جان مهرداد زحمتش رو کشید. اون زمان جاری جان گفت که سوپ جوی که درست میکنم رو دوست داره.
امسال از اواخر نوروز که کم کم اوضاع کرونا خراب شد ما دیگه خونه مامان مهرداد نرفتیم. میریم توی حیاط و از بالکن با هم کمی حرف میزنیم و فقط یکبار در حد یک ربع رفتیم داخل خونه. ماه رمضون هم یکبار کشک بادمجون درست کردم بردیم واسشون. باز مامان آش فرستادن و من فکر کردم که واسه برگردوندن ظرف آش، سوپ جو درست کنم که جاری جان دوست داره.
روزهای قبل دو بار سوپ جو واسه خودمون درست کره بودم عالییی شده بودا.(آب مرغ خیلیییی خوشمزه از باقیمانده مرغی که آشپزخونه واسه مراسمی پخته بود داشتیم که فریز کرده بودم به مقدار زیاد و هر سری یک بخشش میریختم توی سوپ). گفتم حالا چون واسه جاری جان هستش خودم مرغ بگذارم که ادویه ش کامل خودم تنظیم کرده باشم!!!
من انواع سوپ رو درست میکنم و معمولا هم از سوپهام تعریف میشنوم . . اما راستش اسلوب خاصی دنبال نمیکنم.
رفتم سراغ اینترنت.دیدم بابا هر کی هر جور خواسته درست کرده و اینجوری نیستش که یک فوت و فن خاصی نوشته باشن. بی خیال شدم. حالا همیشه جو پوست کنده رو چند ساعت میگذارم خیس بخوره، با آب مرغ و هویج میریزم توی زود پز یکساعت و بعدش میگذارم با شعله ملایم باز بپزه و کم کم سبزی اضافه میکنم. کلییییی لعاب دار میشه. اما این سری از روز قبل جو رو خیس کردم و بعد گذاشتم توی قابلمه با آب مرغ با شعله ملایم .هویج و سیب زمینی نگینی هم اضافه کردم اما راستش حس کردم لعاب ننداخت مثل همیشه!!!
عصر که شد با خودم فکر کردم کاش برم سر کوچه مون جعفری تازه بگیرم. عطرش خیلی متفاوته با جعفری خشک. مهرداد که از دانشگاه برگشت خسته بود. رفت یکم استراحت کنه. من و فندق آماده شدیم پریدیم سر کوچه. مغازه دار یک مقدار سبزی گذاشت توی نایلون و ما هم حساب کردیم اومدیم خونه. دیگه فقط میخواستم همینا رو بشورم و یک مقدارش رو خرد کنم بریزم توی سوپ و تمام. حالا افتادم به شک. که خدایا اینا حس جعفری بهم نمیدن! نکنه گیشنیزه؟! هی بو میکنم. برگاش رو نگاه میکنم! روزه نبودم. یک برگش خوردم اصلا یک جوری بود مزه ش. حس کردم گیشنیزه واقعا! زدم توی اینترنت عکسشون رو بیاره ولی بازم به قطعیت نمیرسیدم. یک دسته ش رو شستم و خرد کردم بو کردم میبینم نه! اصلا اون بوی عطر جعفری نمیشینه تو دماغم مهرداد هم خواب بود همفکری چیزی.
گفتم پاشم یک توک پا دوباره بپرم دم در مغازه. بگم آقا مطمئنی این جعفریه؟ هی فکر کردم فندق رو بگذارم زود برم و بیام. باز گفتم نه! درسته پسر خوب و آرومیه اما مهرداد خوابه و بالاخره خدای ناکرده ممکنه موقعیت خطرناکی پیش بیاد. دوباره بچه رو آماده کردم پریدیم سر کوچه! به آقاهه میگم ببخشید شما گیشنیز هم دارین؟ میگه قاطی داشت سبزیتون؟ میگم نه! ولی حس میکنم این جعفری نیست. گفتم شاید به جای جعفری ، گیشنیز دادین. چک کرده و میگه نه جعفریه درسته! مهربون گفت شما که بهتر از ما باید بدونین. دوستش هم چک کرد گفت جعفریه.
گفتم حالا من اینو نیاورده بودم که پس بدما! آوردم اگر جعفری نیست که جعفری هم بخرم. جسارت به شما نباشه. ببخشید دیگه ما کم تجربه هستیم! خلاصه برگشتم خونه!
دیگه یک مقدارش رو خرد کردم ریختم توی سوپ! حالا مگه راضی میشدم! یکم که گذشت چشیدم دیدم اصلا این طعمی که میخوام نیست. یک چیزی داغونه این وسط. زمان هم داره میگذره و الکی الکی گیر کرده بودم. به خودم گفتم غزل! به خودت اعتماد کن .اینا جعفری نبودن. برداشتم جعفری خشکهام رو آوردم ریختم توی سوپ و چیزای دیگه ش هم مجدد چک و تنظیم کردم. یکم که گذشت چشیدم. دیدم بابا اینههههههههه! تازه شد سوپ. حالا البته آخرش هم واسه خاطر اون گیشنیزا از نظر خودم عالی عالی نبود ولی خب دیگه خوب بود . کشیدم و بردیم خونه مامان مهرداد تحویل دادیم .
نتیجه اینکه دیدین همینجوری الکی واسه خودت آرایش ملیح میکنی چه ناز میشی؟! بعد بخوای بری مهمونی خط چشمت زیادی میشه، ریملت میچسبه. رژت قشنگ نمیشینه روی لب! شده حکایت غذا درست کردن من واسه بقیه!!!
یک چیز مسخره دیگه هم بگم. نوجوون بودم یکی مدام زنگ میزد خونه مون میگفت منزل آقای "جعفری"؟ همش میگفتیم نه!
یک روز من تلفن رو برداشته بودم تا گفت منزل آقای جعفری ؟ گفتم نه! اینجا منزل آقای "گیشنیزه"!!!
وای خب این چه کاری بوده من کردم . تا مدتها هم همه جا با افتخار تعریف میکردم.
پ.ن: گشنیز یا گیشنیز؟ دیدم هر دو مدل نوشته میشه.
دقیقا درکتون می کنم. یه موقع هایی یه چیزهایی رو آدم روش گیر می کنه. خوب مدیریت کردین که دوباره رفتین مغازه و پرسیدین و و و ...
آره واقعا...
مغازه همین سر کوچه مون بود. خونه مون نزدیکه به خیابون. همه معطلیم آماده کردن دوباره ی فندق بود. اگر نمیرفتم همینجور توی ذهنم میموند.
خدایی اونروز جعفری هم نبود. همین دیروز واسه کاری جعفری گرفتیم . همین جوری که چوباش رو جدا میکردم که بشورم بوی عطرش بلند میشد.
نه منزل آقای گشنیز هست!!!! گشنیز درسته به گمونم!!!
دقیقا همینه...من همینطوری روی روال خودم چیزی درست کنم بهتر میشه تا اینکه بخوام مخصوص بپزم...
یک نگاهی کردم دیدم دو مدل نوشتن . حالا بازم چک میکنم آدم بدونه بهتره. مرسی