واسه کابینت خونه ، بابای جوجه با یک کابینت سازی صحبت کرده بودن. خب این اومده بود دیده بود خونه رو و اندازه گرفته بودن و حالا قرار بود یک چیزی طراحی کنه. تو این فاصله بابا اینا با یک کابینت ساز دیگه آشنا شده بودن و این آقا به نظرشون بهتر اومده بود. حالا یکی دو روزی از موعدی که کابینت ساز اول قول داده بود طراحی رو بیاره گذشته بود.بابا کلا نظرش به این دومی بود. میگفت بریم به بهانه اینکه دیر کردی اولی رو کنسل کنیم. باز از طرفی میگفت شهر کوچیکه و خبر میشه که کار بردیم واسه این دومی و ظاهر خوشی نداره. مونده بود چه بهانه ای بیاره و ...
یکدفعه من گفتم :"کاش ما هم مثل این خارجیا بودیم. تعارف نمیکردیم. حرفمون رو میزدیم." یهو رو کردم به بابا و گفتم:" بابا ! مثلا شما میرفتی به این آقا اولیه میگفتی : هی جک!!! من فکر میکنم دیوید توی این کار از تو ماهرتره!!!"(لهجه فیلمهای وسترن هم بگذارید روش)
یعنی بابا و مامان و جوجه ریسه میرفتن...