اینقدر کار دارم که بدون اینکه بهشون فکر کنم حالم بده،چه برسه به اینکه بهشون فکر کنم!!! فندق خوابه و لپ تاپ رو باز کردم یک خاکی توی سر خودم بکنم واسه سمینار سنگین دکتر خیلیییی پروفسور!خخخخ. اما خداییش کم کم وقت بیدار شدنشه و فکر نکنم به جایی برسم واسه همین گفتم بیام دو کلمه اینجا بنویسم.
از حدود یازده روز قبل اومدیم خونه خودمون و شهر محل کار جوجه. من یک بهمن امتحان دارم و توی این مدت فقط یک روز باید میرفتم دانشگاه که نرفتم. واسه همین به جوجه گفتم بریم خونه خودمون. هم جوجه لازم نبود هی بشینه توی اتوبوس و بیاد شهر دانشگاه من و هم مامانش اینا بالاخره یک نفسی میکشیدن. گناه دارن بنده های خدا. همش بشور و بساب. انگار چند ماهه همش مهمون دارن! سر و صدای بچه هم میگیم نوه شونه و مهم نیست!
این وسط یک دو روز هم رفتیم خونه مامانم واسه اینکه داداش کوچیکه گفت بیاین که بابا میخواد در مورد قضیه من باهاتون حرف بزنه! انگار فکر ازدواج داره!!!
از درس و دانشگاهم فقط بگم که از اونجایی که چون جوجه اینجاست و خیر سرمون سمت مدیریتی هم توی دانشگاه داره اکثر روزا دانشگاه بود! غذا هم باید میپختم. جمع و جور خونه هم کمی انجام میدم .چون واسه فندق دارا یک سری ریخت و پاش ها دیگه عادیه یا حداقل من فعلا عادی حسابش میکنم! فندق هم کلا میگه در خدمتم باشین. اینه که واقعا درسی نخوندم که قابل عرض باشه. خدا کمکم کنه . شبها بهتر از روزا میتونم بیدار باشم. اما خدایی اکثر شبها فندق که میخوابه من دیگه از خستگی نمیدونم دست و پام رو چه جوری بذارم که بخوابم!
البته همچنان از اینکه خونه مامان جوجه نموندم راضیم و اینکه جوجه فکر میکنه اگر مونده بودم مشد بیشتر درس بخونم ابدا تاثیری در من نداره. من خودم میدونم که اونها خسته بودن و عملا هم من هیچوقت از مامان اینا نخواستم که بچه بگیرن که من درس بخونم . البته حضورشون حتما حتما موثر بود اما نه به اندازه ای که جوجه فکر میکنه. اینجوری وقتی برمیگردیم اگر هنوز اونجا مونده باشن و نیان خونه شون توی شهر ما، مسلما عزیزتریم.
این حلقه اسم رو بیست بار قبلا عکسش رو گذاشتم. اینو پارسال درست کردم واسه روی در اتاقش. خب بخاطر این سانسورهای ناشیانه عذر میخوام. وقت ندارم اخه! استند عدد یک پایینش دیده نمیشه. اگر شد یک وقت عکس کاملش رو میگذارم. کیک هم گفتیم پسر زمستون هستش شکل آدم برفی باشه و دیگه اینکه با اینکه واقعا متنوع و قشنگن اصلا با این کیکهای فوندانتی ارتباط برقرار نمیکنیم! درخت کریسمس هم با اینکه واقعا قشنگه و به نظرم رسم زیبایی هستش اما خب مثل این میمونه که شما ببینی اروپاییها و ... دم عید نوروز وسط اون همه کار و گرفتاریشون سفره هفت سین پهن کنن! اما ما اون شب خودمون جایی مهمان بودیم و درخت جزو تزییناتشون بود و البته بسیار تزیینات زیبای یلدایی دیگر هم داشتن و ما به سلیقه و انتخابشون احترام میذاریم.
امروز تولد فندقه! یکسال پیش حدودا همین ساعت ها بود که فندق به دنیا اومد!!! باورم نمیشه که یکسال گذشته!واووو...فندق ریزه ی ما الان راه میره و توی خونه مون آدمی محسوب میشه واسه خودش! چند کلمه حرف میزنه و وسایل خاصی رو دوست داره. عاشق تبلیغ تن تاک هست و با شنیدن قرآن و اذان گوشهاش تیز میشه! معنی کلییی کلمه رو میفهمه و گاهی با فهمیدن یک چیزهایی ما رو متعجب میکنه!
ما هم مثل همه ی پدر و مادرهای دنیا قربون دست و پای بلوری سوسکمون میریم و ذوق مرگ میشیم که آهان! دیدی اینو میفهمه . پس پسرمون باهوشه!
یک شب قبل از شب یلدا که چند نفری از فامیل دور هم جمع بودیم واسش کیک گرفتیم و همون شب چند لحظه ای رو به جشن تولد فندق اختصاص دادیم. با تمام بی وقتی ها و سختی ها واسش استند عدد یک درست کردم. به همه گفتیم هدیه هم نیارن. این طفلک که کوچیک هستش و ذوق خاصی نمیکنه از دیدن هدیه. نخواستیم دیگران الکی توی زحمت بیفتن. واسه چند تا دختر و پسر کوچولویی که اون شب بودن کراوات و گل سر نمدی درست کردم و هدیه بردم. در مجموع ساده و خوب بود و خوش گذشت.
خلاصه این یکسال با تمام بی خوابی های اون چند ماه اول، دست دردهای عجیب من، دست دردهای جوجه که جور منو میکشید،واووو کورتون تزریق کردن جوجه بخاطر درد دستش گذشت و تموم شد و بیشترین چیزی که توی ذهنمون مونده لحظه هایی هستش که ذوق کردیم و هی فندق رو به هم نشون دادیم و گفتیم ببین فندق اینکارو میکنه...ببین فندق اولین باری هستش که این حرکتو میکنه!!!
راستی امروز هم رفتیم واسش کفش گرفتیم. اولین کفش واقعی که میپوشه! کلییی کفش بود. ما فقط میخواستیم یدونه بگیریم. اخه اینا زود بزرگ میشن و کفشا کوچیک. نمیشه کلیییی هزینه کرد. کفش اسپرت چراغ دار به قیمت سی و پنج تومن! میدونین که من چیزی که دوستش داشته باشم و به نظرم شیک و قشنگ بیاد اما با قیمت مناسب میخرم.اقا من گرون نمیخرم
هنوز شیرینی تولدش هم دانشگاه نبردم. همه میگن بیارش ببینیمش. به همه شون گفتم وقتی راه رفت میارمش. راه رفت گفتن بیارش. گفتم فعلا تلو تلو میخوره!خخخخخ.دیگه چند وقت قبل یکی از استادامون گفتش که بذار دامادش کن بعد شیرینیش بیار. البته فکر کنم اون استادمون نمیدونست که من یکسال اصلا مرخصی بودم و نبودم. خلاصه شیرینی ببرم تا اخراج نشدم!
راستی رفتیم تولد اون فسقلی بچه ها همه رفته بودن توی اتاقش بازی میکردن. من احساس کردم فندق ما بچه ی اون بنده های خداست که آه در بساط ندارن! اینقدر اون فسقل اسباب بازی داشت که خدا میدونه
البته من و جوجه خودمون اینجوری خواستیم که به تدریج برای فندق اسباب بازی تهیه کنیم و اجازه بدیم بزرگتر که میشه خودش هم یک چیزایی بخره. مخالف اینیم که بچه توی اسباب بازی غرق بشه...اما اینقدرر اونجا اسباب بازی بود و مدتیه ما واقعا فرصتش رو نداشتیم که واسه فندق چیزی بگیریم که ناخوداگاه دلم واسه فندقمون سوخت.
گفتم که میخوام واسه شب یلدا کراوات و گل سر نمدی و اینجور چیزها درست کنم. یعنی واقعا حافظه م ضعیفه(ضعیف شده) و اصلا توانش نیست برم پست قبلیمو نگاه کنم ببینم درباره تولد فندق چیزی گفتم یا نه! فرض میکنم نگفتم!
اقا ما از پارسال که واسه این فندقمون حلقه اسم نمدی درست کردیم و با حروف و قلب نمدی اتاقش رو تزیین کردیم یک پا خودمون رو قاطی هنرمندا حساب میکنیم!!! حالا مثلا دو رنگ نمد میخواستم! جوری وقتی میرم تو مغازه از رنگها و طرحهای مختلف نمد میخرم که هر کی منو ببینه فکر میکنه شغلم اینه و کلا تو کار نمد دوزی هستم. این سری هم چند روزی که رفتیم شهر مامانم من فقط یک بار رفتم خیابون و همین نمد خریدم.با اینکه اینجا مرکز استانه و کلییی حتما طرح ها و رنگهای مختلف هستش و شایددددددد ارزونتر هم باشه فکر کردم من اینجوری توی شهر مامانم یک ساعت نشده میرم و میخرم و برمیگردم. حتی تاکسی هم نمیخوام. چون خونه مون به مغازه مورد نظر نزدیکه.حالا دیگه توی این شهر بزرگ و با این بی وقتی من کی برم و بخرم و هزینه رفت و برگشت بدم...منطقی نبود.
با چند تا از فامیلای جوجه تقریبا هر هفته یک جای مشخص جمعیم. مکان شخصی هستش. شیک و پیک و خوش اب و هوا. اونا گفتن که شب یلدا دیگه همه اینجا باشین . جوجه گفت تولد فندق ما هم چند روز بعدش هست. اونا گفتن ما همیشه شب یلدا کیک میخریم. تولد فندق رو همون شب یلدا برگزار کنین. شب یلدا شلوغ تریم و امکانات پذیرایی هم فراهمه و خوش میگذره بیشتر. از طرفی ما هم نمیخواستیم کلا کسی رو دعوت کنیم و به هزار و یک دلیل امکانش هم نیست و از اول هم میخواستیم توی همین دورهمی هامون تولد بگیریم، این شد که گفتیم پس کیک با ما. شاید شام هم بدیم.برنامه ریزی نکردیم البته هنوز.
اگر فکر میکنین حالا تولد تم داره و از این کارها سخت در اشتباهید! من خیلی به این شلوغ بازیها و همه تولدها رو کپی هم برگزار کردن اعتقادی ندارم. فکر کردم که کیک بگیریم و برم از این ریسه های مثل قدیمها چند تایی بگیرم واسه تزیین و احتمالا چند تا بادکنک واسه بچه ها. با نمد هم میخوام استند عدد درست کنم. دلیلش هم اینه که راستش هنوز فندق هیچ عکسی توی آتلیه نداره و اینکه طبیعت اینجا هم کلیییی قشنگه و توی فکرم اینه یکوقت که هوا گرمتر باشه و واسه فندق مناسب باشه و با چند تا وسیله و همین استند عددش ازش عکس بگیریم.اونجا چند تا بچه هم هستن، واسه اینکه خوشحال بشن میخوام از این کراوات هندونه ایا و گل سر درست کنم بهشون هدیه بدم. اگر درست کردم و خوب شد عکسش رو میذارم.
و اما سوال مهم: کی میخواد اینکارا رو بکنه؟؟؟ والا خودم هم نمیدونم. ولی واقعا دلم میخواد یک کاری واسه فندق مهربونم انجام بدم. نمیخوام مامانی باشم که وسط درساش بچه ش رو فراموش کرده. میدونم الان کوچیکه و اونقدری متجه نمیشه ولی بالاخره که میفهمه.