استاد/ خانم قسمت اول

پارسال دانشگاه کلاس نداشتم، در واقع کلاس درسی نداشتم اما کلاسی داشتم که هر کسی می‌تونست شرکت کنه و در واقع جزو فعالیت های فرهنگی دانشگاه بود و  چقدرررررر جو خوبی داشتیم و از هفت و نیم شروع میشد و گاهی تا ده و نیم هنوز دانشگاه بودیم. واقعا کنار بچه ها به من خوش می‌گذشت.

این ترم درس دارم دانشگاه، ضمن اینکه باید بگم آخیشششش که جزوه آماده دارم اما برنامه دارم که بشینم جزوه و مطالبم رو بازبینی کنم. دوست ندارم آدمی باشم که هر سال میره یک سری مطالب تکراری رو بلغور می‌کنه و امتحانات تکراری میگیره. البته البته البته از اونجایی که سرفصلها مشخص هست و درسها جزو علوم پایه هستند ذاتا نمیشه تغییرات زیادی اعمال کرد اما عکسها رو میشه تغییر داد، نحوه بیان و انتقال مطلب رو میشه عوض کرد. موارد کاربردی  یا اطلاعات جدید پیرامون اون موضوع رو میشه در حد یک اسلاید هم شده، بزنیم تنگش ...درسی که تمرینی هست رو میشه تمرینات جدید بهش اضافه کرد... 

هیچچچچ عایدی مالی خاصی هم واسه من نداره. همه معنی حق التدریس رو میدونن دیگه. اما من عشق میکنم با تدریس. اصلا هر روز که میگذره بیشتر متوجه میشم که من شیفته این کارم. کاملا تعریف از خود هست ولی استعداد و تواناییش رو دارم.همیشه هم گفتم.

از بعد از انصراف ، بلافاصله رفتم سراغ یک مدرسه که موسسش آشنا بود و دو تا درس برداشتم. هدفگذاریم کنکور بود و هنوز هم هست. اما اون درس اصلی رو فقط یکسال درس دادم. این قضیه ی بچه دوم، برنامه ریزیم رو تغییر داده. پارسال فقط یک درس با دو کلاس (در مجموع نه ساعت در هفته) در مدرسه برداشتم. اون درس اصلی با متوسطه دوم رو برنداشتم. به عبارتی با شاگردان خودم نرفتم کلاس یازدهم. گفتم اگر بارداری پیش بیاد و نتونم درس رو تمام کنم  یا پر انرژی و اون جوری که می‌خوام نتونم درس بدم مسئولیت داره و در حق بچه ها ظلم میشه.

درس دیگری که بهم داده بودند، با بچه های کلاس هشتم بود. درس رو دو سال پیش یکجورایی تو رودربایستی (چه کلمه سختی!) قبول کردم. راستش نمی‌دونستم میتونم با یک سری نوجوان (به عبارت بهتر بچه!) کنار بیام و به درستی تعامل کنم یا نه! اعتراف میکنم که لحظات اولی که پا گذاشتم تو کلاس، فقط و فقط تجربه سالهای گذشته منو نجات داد. شما تصور کن سالها خودت دانش آموز و دانشجو بودی، بعد خیر سرت چند سالی (گرچه اکثرش مجازی بود) مدرس بودی، بعد در تمام این سالها همیشه مودب بودی و احترام گذاشتی و در جایگاه مدرس هم همواره احترام دیدی بعد یهو میری وارد یک کلاسی میشی همون ثانیه اول تو روت میگن خانم! به نظر میرسه شما اصلا با حال و پایه نیستید!!!!!!! خانم چند سالتونه؟ اسم کوچکتون چیه؟!!! نصفشون وسط کلاس میچرخن و نصفشون تو سر و کله هم میزنن!!!!!!!!!! 

یک توانمندی که دارم و خدا کنه که همیشه باهام بمونه اینه که سالهاست در جمع و در موقعیت های حساس ( اکثرا در محیط غیر خانواده)، در موقعیتهای پر تنش و خاص میتونم تماااام استرس و نگرانی و تعجب و ...رو پشت یک ظاهر مطمئن، صدای رسا و نگاه آروم همراه با یک لبخند پنهان کنم... یعنی از درون حس میکنم پام می‌لرزه ولی از بیرون هیچی معلوم نیست. عاشق این ورژن خودمم گرچه ترجیح میدم کمتر موقعیت واسه رو شدنش پیش بیاد!!! واقعا اون روز اول و لحظات اول برخوردم با اون کلاس هشتمی ها عجیب بود و سخت‌.


نظرات 1 + ارسال نظر
زینب جمعه 4 آبان 1403 ساعت 04:58

والا نفهمیدم دانش آموزان بپرسن خانم اسم کوچیکتون چیه چند سالتونه کجاش عجیب و اضطراب آور و بده . اتفاقا عین دوست داشتنی بودن و مهربانی بچه ها رو می رسونه . کلاس باید حالت تعاملی داشته باشه نه بشین برپا و حکمرانی معلم چه اشکال داره بچه دور کلاس در حین درس معلم بچرخه فوقش بچه های دیگه اذیت شن خودشون با هم کنار میان یا در صورت اعتراض بچه ها کار ب دخالت معلم بکشه . چرا باید موقع اومدن معلم بلند شن ؟ این توهین ب شخصیت بچه هاست . معلم وارد کلاس شده به دانش آموز چه ربطی داره از جاش بلند شه مگه وقتی دانش آموز وارد کلاس میشه معلم بلند میشه . این احساس ترس و سرکوب شخصیت بچه هاست یعنی در جایگاه بالاتر حق داری دیگران رو له کنی چون معلم که خودشو بالاتر میدید مثل برده مجبورت کرد جلوش بلند شی .

سلام و درود زینب عزیز.
ترسیم شرایط با نوشتن، برای کسی که نویسنده حرفه ای نیست کمی سخته. بله مسلما پرسیدن اسم کوچک حداقل از نظر من هم هیچچچچ اشکالی نداره و من هم مشکلی با بیانش ندارم. اون فضا و نحوه پرسش و زمان پرسش در این نوشته به خوبی ترسیم نشده.
نمی‌دونم تا چه حد با نحوه کلاس داری آشنا هستید. اینکه معتقدید حین تدریس بچه ها اجازه دارند دور کلاس بچرخند کمی جمله عجیبی هست. البته که نوع درس، سن و شرایط محیط می‌تونه این موضوع رو تحت تاثیر خودش قرار بده.
در مورد بلند شدن بچه ها هنگام ورود معلم، آنچه شما گفتید هم می‌تونه نظریه ای باشه. البته که اون خودبرتربینی در مورد حداقل شخص من به هیچ وجه صدق نمیکنه و من به ایستادن هنگام ورود معلم به عنوان یکی از راههای برقراری نظم نگاه میکنم. از طرف دیگه داریم مناطق و کشورهایی که نوع تعامل دانش آموز/ دانشجو با معلم یا استاد به گونه دیگری است. مثلا ممکن است ایستادن در کار نباشد یا بچه ها معلم را به اسم کوچک صدا کنند. اما در کشور ما نوع تعامل به گونه دیگری است .
من در مورد خودم میتونم بگم یکی از قوی ترین و زیباترین ارتباطات رو با شاگردانم در دانشگاه و مدرسه دارم و بابتش خداروشکر میکنم.
ایستادن در جایگاه مدرس در مقابل بچه ها و موفقیت در تدریس آنچه بر عهده مدرس گذاشته شده، نیازمند زیر ساخت های زیادی هست. با دو پست وبلاگی که متأسفانه نصفه موند هم نمیشه به نتیجه گیری رسید.
خیلی ممنونم بابت بیان نظرتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد