من همیشه فکر میکردم که یک سری افراد خاص میرن پیاده روی اربعین. مثلا فکر میکردم پسرها و مردای جوون میرن بیشتر، یا خانم ها خیلی کم میرن یا خیلی شرایط خاصی داره، حتما باید با یک کاروانی چیزی همراه بشی و کلی قید و بند دیگه! راستش نمیدونم چرا اینجوری فکر میکردم و چرا اطلاعاتم اینجوری بود! شاید واقعا هم اوایل همینطور بود و کم کم اینجوری گسترده و همگانی و روتین شد.
برای من و مهرداد نقطه ی آغاز تغییر این تفکر از اونجایی بود که مامانم تصمیم گرفتن برن پیاده روی کربلا! سال 93. ما اون موقع تهران زندگی میکردیم و مهرداد دانشجوی دکترا بود، منم سر کار پاره وقتی میرفتم و توی یک شرکتی مشغول بودم. یک وقت اومدم شهر محل زندگی مامانم اینا، مامان میخواستن برن عکس بگیرند واسه گذرنامه و کم کم قضیه داشت جدی میشد. من همچنان باور نمیکردم. باور نکردنم از این جهت بود که تا اون زمان دورترین مسافتی که مامانم تنها رفته بودند نهایت تا سر همین کوچه خونه و خرید معمولی و خونه چهار تا فامیل بود. یکی از دوستان مامانم چندین سال بود که در تمام مواقع سال و از جمله همین اربعین کاروان داشتند و ملت رو میبردن کربلا! بابا هم به دلایلی که یکیش موقعیت حساسشون از لحاظ شرایط سیستم تنفسیشون بود و خب با چیزهایی که از اونجا میشنیدیم هماهنگی نداشت نمیخواستن برن. اون کاروان هم همه خانم بودند تا جایی که یادمه. یکی دو تا مرد در حد گردوندن کارها داشتند. خلاصه ش اینکه مامان اون سال با همون کاروان رفتند پیاده روی اربعین.
ما تهران بودیم و اون سال چشم دوختیم به تلویزیون و این برنامه هایی که پیاده روی مردم عراق رو نشون میداد و اصلا یک انقلابی در ما دو نفر به وجود آمد. من و مهرداد اون سالها تنها دوستان هم بودیم که همیشه با هم بودیم و شخص خاصی دور و اطرافمون نبود که بخواد اثری روی ما بگذاره و یا چیزی برامون از این دست موارد بگه. من یک جورایی حس میکنم که واقعا تا حدود همون سال برنامه های تبلیغاتی در رابطه با این موضوع هم زیاد توی تلویزیون و اینها نبود. (مثل الان نبود)...واقعا رفتن مامان و توجه به اینکه بابا آدم معمولی یک خانم حدود 60 ساله راه افتاده میره یهو باعث شد هر جا میگن کربلا، هر جا میگن اربعین، پیاده روی و ... یهو گوشهای ما تیز بشه. اون سال من پای تلویزیون کور شدم از گریه...دست خودم نبود. اصلا تلویزیون چیز خاصی هم نمیگفتا...همین تصویر ملت بود و گاهی نوحه ای چیزی هم پخش میشد.
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
این کلمات واسه من تیر آخر بود...واقعا دوست داشتم فضای این حرکت رو تجربه کنم. شاید یکی بگه خیلی احساسیه که! آره خب. مگه ما خیلی از کارهای دیگه ای که انجام میدیم احساسی نیست؟
جوری شد برام آرزو که مهرداد بنده خدا میگفت نمیتونم به این سرعت مجوز خروج از کشور بگیرم (سربازی نرفته بود) وگرنه همین امسال میرفتیم. بماند که وقتی مامان برگشت و هی تعریف کرد و تعریف کرد و تعریف کرد ما از همون موقع عهد بستیم هر طور شده سال بعدش بریم کربلا اربعین. 94 از جهاتی سال سختی برای خانواده ما بود. عمه بزرگه م مبتلا به سرطان بود و یهو وضعیتش خیلی به هم ریخت. اون سال نزدیک تاسوعا رفتم مشهد عمه جان رو ببینم... آخرین باری که رفتم حرم امام رضا و وداع کردم، یهو لحظه آخر سرم رو برگردوندم سمت ضریح و گفتم آقا! زیارت اربعین امسال رو از شما میخوام! یک جوری گفتم و یک جوری رفتم که یعنی من نمیدونم. من میخوام...
چهل روزی مونده بود دیگه...ما گذرنامه هامون اعتبار داشت و حالا خوب یادم نیست ولی یکم دویدیم واسه ویزا شاید... و مهم تر از همه مجوز خروج از کشور مهرداد...خیلی استرس کشیدیم سرش. روزی که گرفت اومد خونه واسم گفت که اول رفته پس از چند روز اکی نشده بوده و مستاصل توی راهرو با چشمهای اشکی نشسته بوده، از رده بالاها کسی میاد رد میشه و میگه مشکلت چیه؟ میبره کارش رو راه میندازه و ما واقعا روی ابرها بودیم. تهیه ارز، گرفتن بلیت، خرید کوله پشتی، جمع کردن وسایلمون، تحقیق درباره اینکه چی ببریم، چی نبریم، کفش راحتی بخریم، من که میخواستم بسته خوراکی ببرم واسه بچه ها اون سمت...اصلا دنیایی بود اون چند روز.
دیگه از اونور هم زبونم یاری نمیکنه. زیبایی و زیبایی و زیبایی...
من ی چیزی میگم، میگم این پیاده روی اربعین اینجوریه که هر کسی ممکنه بار اول به یک علت و دلیلی مخصوص خودش بره...یکی میره چون خیلی شیفته امام هست، یک میره چون رفیقاش رفتن و حس میکنه اونم باید بره کم نیاره،یکی میره محض کنجکاوی ببینه چطور فضایی داره، یکی میره چون مثلا دختر خاله ش گفته بیا امسال با هم بریم، یکی میره که فکر میکنه چون توی محل کارش همه رفتن ممکنه بخاطر نرفتن امتیازی رو از دست بده...خلاصه که خالص و ناخالص هر کسی دفعه اول به یک دلیلی میره! اما من معتقدم دفعه دوم خیلی ها فقط واسه این میرن که محرم که میاد، دم دمای اربعین که میشه حس میکنند یک چیزی کمه، حس و حالشون یک گوشه ش کمه، دلشون بی قرار میشه، انگار اون فضا یک حسی رو به تو منتقل میکنه که جای دیگه نمیتونی راحت پیداش کنی، صحنه هایی به تو نشون میده که جای دیگه دوباره دیدنشون سخته!
پ.ن1: من پیاده روی اربعین رو با روایتهای متفاوتی شنیدم. شاید هر فردی جوری ازش داستان بگه... خیلی نکات در مورد هدفش، رفتنش، چطوری رفتنش، چیزهایی که اونجا هست وجود داره... دلم میخواسته همیشه گاهی کم کم ازش بنویسم. یادم نیست اون سالی که رفتیم بعدش چیزی نوشتم یا نه...پیاده روی اربعین رو جدا از تبلیغات و بهره برداری های خاص اگر بهش نگاه کنی واقعا یک حرکت منحصر به فرده... حس و حالی داره که طعمش تا سالها دلت و روحت رو نوازش میکنه.
پ.ن2: من به عنوان کسی که در دوران کرونا حداکثر توان و تلاشش رو به کار گرفته که حداقل رفت و آمد رو داشته باشه، هیچ سفری نرفته، مادرش رو فقط سه بار دیده، از هر نوع خیابون گردی غیر ضروری و دور همی پرهیز کرده، یا با اینکه میدونم عمه م چقدرررر تنهاست و اگر حتی مشهد هم بریم راه نمیفتیم خونه فامیل و شاندیز و باغها و مراکز خرید و ... اما با این وجود حتی فکر رفتن به مشهد هم به ذهنمون خطور نکرده! مدام به اون بنده خدا هم تاکید میکنیم که عمه جان حرم نری! و دلمون خونه واسه مردم شهرهای مختلف مسافرپذیر...با این عقایدم، به شدت با کشوندن مردم به خیابونها به عنوان گرامیداشت اربعین مخالف هستم، امروز تصاویر تلویزیون دیدم واقعا متعجب شدم! اینکه یک عده پا شدن رفتن عراق و معلوم نیست که حداقل پس از بازگشتشون دوران قرنطینه رو درست رعایت کنند به شدت برای من غیرقابل قبول هست. همانطور که هر نوع سفر و گردش و تفریح داخلی و خارجی به هر عنوان دیگه ای هم برای من غیرقابل قبول بوده و هست.
پ.ن3: مامان تا حالا چهار بار رفته و جالبه که تقریبا نود درصد هم کاروانی هاش بیشتر مسیر رو با ماشین میرن ولی فریبا خانم یکه و تنها تمام چهار سال کل مسیر رو پیاده رفته. نگم که سال 96 که بخاطر باردار بودن من و نزدیکی به زمان تولد فندق کربلا نرفت چقدررررررر غر زد!
سلام.
من یه بار کربلا رفتم و واقعا برام سفر عجیب و خاصی بود. ولی هیچ وقت پیاده کربلا رفتن رو درک نمیکنم! از سفر زیارتی رفتن تو روزهای خاص که شلوغه هم خوشم نمیاد!
اون سالی که من رفتم یه جور باورنکردنی خلوت بود. یعنی قشنگ میتونستی بشینی کنار ضریح. خیلی چسبید
سلام عزیزم...
میفهمم چی میگی. هدفم مقایسه ی زیارت امام حسین به صورت پیادهروی یا در زمانهای معمولی نبود. صرفا یک بخش خیلی خیلی کوچکی از حسی که داشتم در سفر پیاده روی اربعین رو گفتم.
کاملا شرایط این دو سفر با هم فرق داره. من خودم اصلا ضریح به چشم ندیدم یا کلا فقط یک نماز مغرب و عشا در حرم خوندم و بازم بعداً میگم در موردش...
اتفاقات این مسیر جالبه، به همه هم توصیه نمیشه،اما اگر شرایط سفر رو کسی داشته باشه مطمئنم بخاطر یکبار رفتنش پشیمون نمیشه