عید غدیر

تم کلی پستهای من اینجوریه که دلم میخواد توش یک مسخره بازی دربیارم... یا با یک نگاه شوخی و طنزی همیشه به اتفاقات دور و برم نگاه میکنم... اینکه مدتهاست هیچ مطالعه ای نداشتم باعث شده که دایره واژگان طنزآمیز یا عبارات و کنایه هایی از این دست واسم خیلی محدود بشه اما خب در ناخودآگاهم همیشه دوست دارم وبلاگ تمش شاد باشه...خودم هم تقریبا اینجوریم... ظاهرم که کاملا اینجوریه اما باطنم...بالاخره منم غصه های خودمو دارم.

حالا اینو گفتم که بگم این مدت میبینم همه غمگین همه ناامید همه ناراحت...همه دلواپس. خب آدم چی بیاد بگه؟! اینستاگرام که من هر از مدتی پست یا استوری میگذارم. اونم خدا شاهده این مدت چون خودم فعالیت خاصی نداشتم همش شده بود عکس و متن طنز درباره فندق! وقتی دیدم اینجوریه همون رو هم به حداقل ممکن رسوندم. وقتی همه پر از دردن، وقتی کلی از دوستهای خوبم حسرت ازدواج به دلشون مونده بچه من چه جذابیتی داره به جز تازه کردن داغ دل بقیه؟!بماند که بارها پیش اومده که وقتی در سکوتم همین دوستان و فامیل مدام پیام میدن که چرا از فندق عکس جدید نذاشتی چرا دیگه نمینویسی؟ ما نوشته هات رو دوست داریم و من میدونم که چقدررر دل و نگاهشون پر سخاوت و دریاییه. اما خودم دلم نمیاد.

دوستم الی چند روز دیگه  تولدشه و 31 ساله میشه...کم کم پایان نامه دکتراش هم دفاع میکنه. در تمام سالهای عمرش هم شاگرد اول رشته و مقطعش بوده...دختر خوشگل و خوب و خانواده دار و مهربون... طفلک احوالش رو میپرسم میگه غزل! همون یکی دو تا خواستگار هم دیگه نیست!

یعنی این دو سال اخیر اینقدررر به همه سخت گذشته کلا بیخیال ازدواج کردن شدند! من اینو واسه اونهایی که ازدواج براشون مهم نیست نمیگما. همه ادمهایی که منو میشناسند میدونن که من اصلا معتقد نیستم ازدواج همه چیزه و باید هر جورشده یک دختری شوهر کنه یا پسری زن بگیره. نه! اما بپذیریم که یک عده دوست دارن و براشون مهمه و دلشون میخواد تشکیل خانواده بدن. من درباره اون آدمها صحبت میکنم. یک دوستی داریم که دیگه بهتره بگم خانواده م هستن . بس که دوستی ما نزدیکه. از قبل از به دنیا اومدن من ، خانواده ما و خانواده اونها با هم دوستی داشتن... پدر این بچه ها خارج از کشور کار میکنند. مادرشون ستون خانواده بود... یک خانم به تمام معنا، زرنگ و دانا به امور زمان خودش. اینها 8 تا بچه هستن. مادر اینها همه این بچه ها رو بدون حضور فیزیکی پدر، به بهترین نحو مدیریت میکرد.نه تنها خود بچه ها رو بلکه در هر کار خیری که ازش برمیومدواسه بقیه مشارکت میکرد. وضع مالی خوبی هم داشتن. حدود 14 سال پیش مادر خانواده وقتی که در تکاپوی کار خیر برای مریضی همسایه شون بود بر اثر تصادف فوت کرد. موندن این 8 تا بچه...کوچیکه حدودا 25 سالشه الان... این همه گفتم که بگم که الان 6 تا دختر توی این خانواده مجرد نشستن... همه تحصیل کرده و خانم... تازه دستشون هم به دهنشون میرسه. اکثرشون کار هم میکنند. اونهایی که کار نمیکنند هم خواست خودشون هست. من اینارو میبینم قلبم اتیش میگیره. من اینارو میبینم اینقدررر سخته واسم درباره زندگیم صحبت کنم. همیشه تلاش میکنم درباره موضوعاتی با هم حرف بزنیم که ربطی به زندگی مشترک نداره. گرچه اونها منو مثل خواهر خودشون میدونن و واقعا مهرداد و فندق رو دوست دارند و پیگیر احوال ما هستند.

پسرا رو آدم میبینه دلش کباب میشه... چقدرررررر پول باشه که بشه زندگی شروع کنی؟ بارها گفتم که من اگر الان میخواستم ازدواج کنم و عقل همین الانم رو داشتم میگفتم بابا بی خیال. فقط بیا با هم زندگی رو بسازیم. گور پدر سرویس طلا و خرجهای سنگین...بعد باز به خودم میگم حالا اونها رو بیخیال شدی. یک سقف بالای سر میخواین یا نه؟ یک حداقلی از جهیزیه در حد گذران زندگی چند میشه واقعا؟ حالا نمیگیم خارجی باشه نمیگیم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد باشه!

چند وقت قبل توی یک لوازم خانگی چشمم خورد به یخچالی مشابه یخچال خودمون. سال 96 خریدیمش 3میلیون و نیم. تازه بدون گارانتی و ... یعنی حالت قاچاق بود یخچاله که اینجا کلا هم همین اجناس هست فقط. گفتم شبیه یخچال ماست. فروشنده گفت کی خریدین؟ گفتم 96. گفت قدرش بدون این 27 میلیونه الان! من لال شدم قشنگ.

مدتهاست یاد گرفتم که از این تعارفات احمقانه که میگن ان شاالله روزی شما باشه. به امید خدا عروسی فلانی خانم یا دامادی فلانی آقا باشه نکنم. بابا دختربنده خدا از نظر فیزیولوژیک حداقل (سن باروری و این مسائل) وقت ازدواجش گذشته هنوز شما میگید روزی فلانی جون؟؟؟!!! شمشیر میکنی توی قلب خودش و مادرش که مثلا با ادب هستی و محبت داری؟!

خدا میدونه که همش دلم میخواد افراد رو بهم معرفی کنم اما یا ادمهایی که میشناسم مناسب همدیگه نیستند یا اگر هستند جرات نمیکنم. اینقدررر که هر کسی این روزها کلی تبصره و اما و اگر داره ادم جرات نمیکنه. من خدا میدونه واسه همین بهزاد خودمون جرات نمیکردم کسی معرفی کنم. اینقدررر که مامان و بابای مهرداد سختگیر بودن من میگفتم خب من یکی بگم یک چیزی بشه چی کار کنم. یا من به یکی بگم برادر شوهرم هستش و اونها هی از من بپرسن مامانش اینا چطورین من چی بگم؟ خوبن بخدا ولی اینکه من یاد گرفتم چطوری رفتار کنم که حساسیتشون برانگیخته نشه رو چطوری میشه به یکی که هنوز ازدواج نکرده بگی؟ خیلی سخته

این از ازدواج، اون از بازار کار که واسه دو دقیقه بعدت نمیتونی برنامه بریزی، اون از وضعیت تقسیم منابع مختلف توی کشور، این از مدیریت بحران کرونا، دیگه از اون چند استان خاص نگم بهتره، اینم از این قضیه جدید اینترنت...

میبینم همه خسته، همه ناامید، همه ناراحت... من خودم معمولا صبرم زیاده و زود به هم نمیریزم و سعی میکنم امیدوار باشم و زیاد حساس نشم و البته میپذیرم که جایگاه افراد متفاوته. شاید همین من در موقعیت دیگری الان خشمگین ترین بودم...اما خب وقتی میبینم همه به این حال هستند من چی بنویسم؟ بنویسم اونو خریدم اونو هدیه گرفتم ؟ مثل روزهای گذشته؟

یک چیز دیگه هم هست امثال من و مهرداد آدمهایی هستیم با یک عقبه ی مذهبی و مقید ولی در عین حال سعی میکنیم اوضاع رو با نگاه منصفانه ای آنالیز کنیم... ما موندیم این وسط...هیچ گروهی مارو گردن نمیگیره... من حس میکنم ما یک گروهی هستیم که حسابی شرمنده ایم. ما هم همین مردم هستیم اما شرمنده ایم که به اسم آنچه ما بهش اعتقاد داریم اوضاع اینه! ما اگر نیمچه اعتقادی هم داریم حاصل تلاش پدر و مادرمون و حس خوب خودمون به اون عقیده بوده و خدا شاهده ما هیچ عایدی از این عقیده نداشتیم. 

 روز عید بزرگ شیعه هاست...ما شرمنده ایم از این مدل شیعه گری! 


پ.ن:پست قاطی پاتی شد ولی ناراحتم از ناراحتی مردم...


نظرات 4 + ارسال نظر
رسیدن جمعه 15 مرداد 1400 ساعت 21:33

دردناک و عین واقعیت بود
تو خیلی خوبی و لایق بهترین زندگی هستی حقته که اگه بهترین ها رو هم داری

عزیز دلی... خجالتم میدی همیشه...
خدا برای همه خوب بخواد...دنیایی که همه شاد باشند خیلی قشنگتره...

فاطمه جمعه 8 مرداد 1400 ساعت 20:49 http://Ttab.blogsky.com

عزیزم چه راست گفتی من هم سعی میکنم همه ی درد وغم این روزهاروبازگونکنم ولی خیلی اوضاع بده.چه دوستای نجیبی که دارم وهنوزمجرد و شایدشایدد فکرمیکنن اگه اونقدرنجیب نبودن الان شوهرداشتن که البته غلطه ولی خوب طفلیا نمیدونن چه چراتنهاموندن..

میدونی خب همیشه ی تاریخ هم همه ی مردها یا زنها زوج نداشتند. اما اینکه بدونی خیلی ها بخاطر شرایط مادی یا نگرانی حاصل از این مساله یا نگرانی های ناشی از عدم ثبات جامعه و نامعلوم بودن اینده ی تصمیم گیری ها و کارهاشون، تن به ازدواج نمیدن خیلی ناراحت کننده س!
امیدوارم خدا خودش حامی بنده هاش باشه

شارمین جمعه 8 مرداد 1400 ساعت 14:55 http://behappy.blog.ir

سلام.

دو تا بند قبل از پی‌نوشت، درد منم هست

بویکا پنج‌شنبه 7 مرداد 1400 ساعت 19:12 https://worldbook.blogix.ir/

سلام عید غیر مبارک.ان شاءالله تا عید غدیر دیگه آقامون امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ظهور کنند

سلام. متشکرم. به امید آن روز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد