خونه مامانم هستیم، مهرداد هم خونه مامانش در شهر دیگه. میخواستم برم بیرون واسه خرید، به فندق میگم عزیزم آماده شو با هم میریم. میگه نه. میگم پس بشین پیش مامان فریبا. میگه من مامان فریبا رو دوست ندارم!!!
گفتم پس موبایلم رو میگذارم که شطرنج بازی کنی و خودم میرم و زود برمیگردم. میگه خب اگر کاری برات پیش اومد موبایل لازم داشتی چی؟!
گفتم خب موبایل مامان فریبا رو میبرم.
(موبایل مامانم از این مدلهای ساده قدیمی هست)
یهو میبینم فندق میگه: اینو ببر بعد بقیه فکر میکنن تو قدیمی هستی ! و ریسه رفت از خنده!!!!!!
پ.ن ۱: مامانم بلد نیستن خودشون رو تو دل بچه ها جا کنند.
پ.ن ۲: همین یکبار موبایل نداشتم یهو لازم شد اسنپ بگیرم!!!!!!!!!!
به یاد قوانین مورفی افتادم