خیاطی قسمت اول

من همیشه لباس واسه مهمونی و مجلس عروسی و... میدوزم. شاید قبلا گفته باشم که دلیلش اینه که بر خلاف بی تفاوتی و ریلکس بودنم روی خیلی چیزها، متاسفانه!!! به دلیل اینکه از بچگی با نخ و دوخت و پارچه و مدل و طرح آشنا شدم روی لباس بسیار حساسم. ریا نباشه میگن خوش سلیقه م. واسه همین این همه لباس بیرون اول از همه طرحی که بپسندم کمه. بعد خب من یک ادم فسقلی ،کلییییی باید تلاش کنم و ترمیم کنم تا اون لباس اندازه م بشه . دیگه اون قیمت های نجومی . حالا اگر اون قیمت ها واقعی باشن اشکالی نداره. اون پارچه هایی که من میبینم در بعضی از همین لباسها به کار رفته من در حد لباس مهمونی هم قبولشون ندارم. الحمدلله یک خیاط خوب و باسلیقه و عالی که قیمت مناسب هم داره سراغ دارم. یعنی اگر ترکیبی از 5 مدل رو بهش بدم دقیییییییییییییییق مثل همون درمیاره. اینه که من لباس میدوزم و یکم هم پز بدم که همیشه لباسام مورد توجهن و احتمالا همه فکر میکنن که پول زیادی هم خرجشون کردم. اما اینطوریا نیست .

این از مقدمه ...

خب با این وضعیت ریزه،  کم کم اون لباس ها برای من تنگ شدن. فامیل جوجه جان یهویی تصمیم گرفتن عقد کنن. از کت دامن ها که برای یک مجلس عقد ساده مناسب بودن هنوز اندازه م بود ولی خودم میدونستم که بهم فشار میاد. خداییش با همه ی وقت کم یک دوری هم تو خیابون زدم که یک لباس حریر ساده و آزادی پیدا کنم. اما نبود. حداقل اون جاهایی که من رفتم ندیدم.

یهو یادم افتاد که چندی پیش  توی یک مغازه از این با کلاس ها!!!!! یک لباس حریر کوتاهی که بند دار بود(مثل تاپ بندی) واسه تو خونه یعنی وقتی خودم و جوجه باشیم( که فعلا اصلا اینجوری نیست) خریدم. حالا بگین چقدر؟ 15 هزار تومن خداییش همونوقت هم تعجب کردم که اینقدره.

این بود . خیلی هم تو تنم ناز بود و حس خوبی هم در این شرایط خاص من داشت. اما من آستین لخت فقط در حد از شونه به پایین میپوشم . اصلا بندی دوست ندارم. خوشم نمیاد. مامان جوجه هم تا اینو دید کلیییییییییییییی ذوق کرد که وای چقدر قشنگه . افتاد تو فکر که چی روش بپوشی و...

یک کت مال یک سارافون دیگه م بود که رنگش به این لباس حریر طرحداره که سفید و مشکی بود میومد. اونو پوشیدم و به جوجه گفتم نشستم دیگه. این کت هم شدید خوش فرمه. بالا تنه حسابی به هم میاد. تصویب شد . تا اینکه دو دقیقه مونده بریم عقد ، مامان جوجه یک شالی پیدا کرد حریر که خیلی به لباسه میومد. گفت اینو بنداز . انداختم و دیدیم خیلی خوبه. این شد که من با کت رفتم. اما اونجا کتم رو بیرون آوردم و شال انداختم و کلی هم بقیه از لباسم خوششون اومده بود.

فقط نمیدونم اگر میدونستن لباسه 15 هزار تومنه همینقدر خوششون میومد یا نه



پ.ن.1:این همون شالی بود که آخرای مراسم فهمیدم اتیکتش بهش آویزونه!!!

پ.ن.2: اینکه میگم اون اندازه که بقیه فکر میکنن من خرج لباسم نکردم نه اینکه لباسم 20 تومن شده باشه ها. یعنی من لباس میدوزم کمترین قسمت پول خیاطه. چون خیلی مناسبه. بیشترینش پارچه میشه. پارچه درجه یک. بعد مثلا من یک لباس فوق تصور ناز دارم که برام  سال 92 دراومده 136 تومن. در حالی که مشابه این طرح اگر باشه و این کیفیت پارچه باز هم اگر باشه کمتر از 600 عمرااااااااااااااا نیست.

پ.ن.3: عمه بزرگه ی خوشگلم خیاط بود. چه خیاطی!!! یادش بخیر

پ.ن.4: قسمت دوم خیاطی هم مینویسم داستانش رو.

فقر روحی

امروز به یک موردی برخورد کردم که در توصیفش به مامانم گفتم که مامان اینجور آدمها روحشون فقیره.

بیایم دعا کنیم که هیچوقت روحمون فقیر نباشه وگرنه در اوج ثروت و مکنت هنوز چشممون دنبال یک ذره ارث یا یک ذره پول ته جیب دیگرانه.

بی خوابی

چند شبه درست نمیتونم بخوابم. جوجه از فردای روزی که امتحانم تموم شد یعنی 22 مرداد رفت تهران. اینکه جوجه نیست همیشه باعث میشه یک خلا بزرگ تو حس و حال من به وجود بیاد اما اینکه نمیتونم بخوابم بخاطر مدل خوابیدنم هم هست. میگن طاق باز نخواب. به شکم هم طبیعیه که نمیتونم بخوابم. تا چند وقت قبل روی دست راست بهتر از دست چپ میخوابیدم. الان روی هر دو دست اذیت میشم. ظاهر بزرگ و گرد و قلمبه ای ندارم ها. در این حد که اگر کسی ندونه اصلا متوجه بارداری من اونم تو ماه 5 نمیشه. اما از داخل حس میکنم به معده م فشار میاد. به قفسه سینه م فشار میاد. خیلییی اذیت میشم. دیگه امروز بس که حس بی خوابی فشار آورده بود گفتم به جهنم و طاق باز خوابیدم.


پ.ن.

اگر کسی تجربه ای داره ممنون میشم بگه.

از ریزه جون هم عذرخواهی میکنم

ماشین خوب داران

یکی از فامیلهای جوجه با نامزدش اومده بودن خونه جوجه اینا.دم در که رفتیم بدرقه شون کنیم دیدم یک ماشین خیلی خوبی دارن. حالا من نه ماشین میشناسم و نه پیگیرم که کی چی داره و نداره. ولی به هر حال دیدم ماشین خوبیه.

بعدا به جوجه گفتم : جوجه جان اینا به چه امیدی زندگی میکنن؟ مثلا ما میگیم که چند وقت دیگه یک ماشینی بخریم. بعد کم کم یک خونه ای دست و پا کنیم و...

جوجه گفت: اینا به امید چیزی زندگی نمیکنن. اینا از زندگیشون لذت میبرن!!!


خدا میدونه چقدر دوتایی خندیدیم به این حرف.



پ.ن.

جملات بالا تفکرات ما نیست و صرفا جهت شوخی نگاشته شده است.

به سبک ابوحمزه

این استادمون که میگم یک جوری درس میده... مدلش اینطوریه که مثلا یک سری پاورپوینت هاش رو پرینت میگیره بهمون میده. بعد درس که میده یکدفعه میزنه رو انگلیسی حرف زدن. بعد اون بخش هایی که انگلیسی حرف زده دیگه فارسیش رو نمیگه. میخواستم واسه مامان جوجه عمق فاجعه رو بگم . گفتم مامان اینجوری میکنه استادمون. مثل دعای ابو حمزه ثمالی که شبهای احیا میخونن، اون قسمتهایی که فارسیش رو میخونن دیگه عربیش رو نمیخونن. میرن بندهای بعدی.

یعنی مامان جوجه و جوجه میخندیدناااااا