یادتونه من عشق دیدن سریال کره ای بودم؟خخخخخخخخخخ عمرا من برسم دیگه سریال ببینم. قبل از اینکه بیام شهر دانشگاهم و شهر محل زندگیمون و خونه مون بودیم این اواخر جوجه یکی از فیلمها رو ریخته بود روی فلش و میزد به تلویزیون و با هم میدیدیم. اونم به این شکل که وقتی مشغول بچه داری هستیم واسه اینکه کمتر حس خستگی بیاد سراغمون سریال ببینیم و همزمان حس کنیم واسه خودمون هم داریم یک کاری انجام میدیم. البته بگم این معنیش این نیستش که مثلا من از بازی کردن با فندق مهربونم خسته میشم یا حس بدی دارم.نه! اما گاهی مثلا اون ساعتها میخواد یک کار تکراری انجام بده یا من باید فقط کلی حواسم بهش باشه و توی این شرایط ممکنه خسته و خواب الود هم باشم. دیدن سریال کمک میکرد تازه تر باشم. اما بگم واستون که گاهی روزها میگذشت و خدا میدونه پنج دقیقه هم جلو نمیرفتیم.
بله. این منم .همون غزل که در کمتر از 48 ساعت یک سریال کامل کره ای میدید و له و خسته شروع میکرد سریال بعدی رو میدید که مبادا صنعت فیلمسازی کره با کمبود مخاطب مواجه بشه!!!
این گرفتاری های شیرین....